سلام .حسن جان به دست بوسی مادر گرامی و صبورت رفتیم . از استقبال گرم مادر شرمنده شدیم . با صحبتهای گرم و شیرینش دل گرم شدیم. یه جمله خطاب به فرمانده پایگاه فرمودند ،که هنوز توی فکرم . جمله این بود: «توداری راه حسنم را ادامه می دی».
|
سلام بر سیدالشهدای محل حسن آقا امیدوارم در جوار مولا امام حسین (علیه السلام) روزگار خوشی راداشته باشی . حسن جان یه نگاهی به ما بسیجیان پایگاه شهید حسن پالاش بکن. به یادتیم و سی ام سالگردت را گرامی می داریم . اگه خدا توفیق بده می خواهیم بریم دست بوسی مادر صبورت از اون بالابالاها برای ماهم دعا کن. وقتی گلزار شهدا می اومدیم ،یکی از بچه ها می گفت : این دنیا ما می گردیم ومزارحسن را پیدا می کنیم انشااله توی اون دنیا حسن بگرده و ماراپیدا کنه.
حسن جان شفاعت شفاعت شفاعت التماس دعای فرج آقا ومولا صاحب الزمان
|
وقتی تصاویر جبهه و جنگ و سیمای نورانی بسیجی ها را می دیدم که عاشاقانه از میهن اسلامی دفاع می کردند ، دوست داشتم منم یکی از آنها بودم . اما صدحیف ..... بسیجی ها ی واقعی رفتند ... بسیجی های الان دنبال کارت ،استفاده از سهمیه برای دانشگاه ، پیداکردن سریع کار و.... اخلاص ؟؟؟؟؟ یک رنگ بودن ؟؟؟؟؟ خدایی شدن ؟؟؟؟ از همه مهمتر به مقام عظمای شهادت رسیدن دیگه هدف بسیجی ها نیست . مولا جان تو کمک کن ، ما که اسم بسیجی داریم ،کاری کنیم یک قدم به فرج شما نزدیک شویم. مانند بسیجیان خمینی پا دررکاب شما باشیم . |
شام میلادت داره از راه می رسه . همچنان توی مرداب گناه غرق شده ام . مولاجان اسمتان هادی است و کارتان هدایت ،دست ماراهم بگیرد و از مرداب نجاتم دهید . |
ماه ربیع الاول ماه شادی و سرور اهل البیت برتمامی عاشقان مبارک باد.
|
متن زیر بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در بین اقشار مختلف مردم در سالهای مختلف به مناسبت اربعین حسینی است . حضرت آیة الله خامنهای در این گفتار به تبیین مأموریت مهم خاندان سیدالشهدا (علیهالسلام) پس از واقعه عاشورا پرداخته و تأکید میکنند مهمترین درس اربعین، زنده نگهداشتن یاد و حقیقت شهادت است.
یاد حقیقت و خاطرهى شهادت
به همان اندازه که مجاهدت حسینبنعلى(علیهماالسلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب(علیهاالسلام) و مجاهدت امام سجاد(علیهالسلام) و بقیهى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنهی آنها، صحنهى نظامى نبود؛ بلکه تبلیغى و فرهنگى بود. ما به این نکتهها باید توجه کنیم. درسى که اربعین به ما مىدهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانى که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگى که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهداى عزیزى که جانشان - یعنى بزرگترین سرمایهشان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامهها و مجلهها و کتابهایى که منتشر مىکردند، در ذهن آدمهاى سادهلوح در همه جاى دنیا، چه تلقینى توانستند بکنند. اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتى که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکى است. (29/6/68)
اهمیت اربعین - اساسا اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایهگذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون ـ از قبیل شهادت حسین بن علی(علیهماالسلام) در عاشورا ـ به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهای بعد، از دستاورد شهادت استفادهی زیادی نخواهند برد.(29/6/68)- درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه میدارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعییی که خدای متعال برای این کار ـ مثل همهی کارها ـ قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و ارادهی ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، میتوانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفهی شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم. (29/6/68) اساسا اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایهگذاری گردید.
نقش امام سجاد و حضرت زینب(علیهماالسلام)
- اگر زینب کبری(سلاماللهعلیها) و امام سجاد(صلواتاللهعلیه) در طول آن روزهای اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهای متمادی که این بزرگواران زنده ماندند ـ مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفهی عاشورا و هدف حسین بن علی و ظلم دشمن را بیان نمیکردند، واقعهی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمیماند. (29/6/68) - چرا امام صادق(علیه الصلاه والسلام) ـ طبق روایت ـ فرمودند که هر کس یک بیت شعر درباره حادثه عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهی عاشورا و کلاً مسئله اهلبیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، اینگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهای ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنتآمیز میکردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیهی عاشورا ـ که با این عظمت در بیابانی در گوشهیی از دنیای اسلام اتفاق افتاده ـ با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقینا بدون آن تلاشها، از بین میرفت. (29/6/68)
تلاش بازماندگان امام حسین(علیهالسلام) - آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین بن علی(علیهالسلام) بود. به همان اندازه که مجاهدت حسین بن علی (علیهالسلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب(علیهاالسلام) و مجاهدت امام سجاد(علیهالسلام) و بقیهی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنهی نظامی نبود؛ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکتهها باید توجه کنیم. (29/6/68)
تبلیغات دستگاه جبار یزید - دستگاه ظالم جبار یزیدی با تبلیغات خود، حسین بن علی(علیهماالسلام) را محکوم میساخت و وانمود میکرد که حسینبنعلی(علیهماالسلام) کسی بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامی و برای دنیا قیام کرده است! بعضی هم، این تبلیغات دروغ را باور میکردند. بعد هم که حسینبنعلی(علیهالسلام)، با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیلهی دژخیمان در صحرای کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود میکردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافتهها را عوض کرد. حق، اینگونه است. (29/6/68)
یا حسین، یا حسین، یا حسین! در روز اربعین هم، بعد از آن روزهاى تلخ و آن شهادت عجیب، اولین زائران اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) بر سر قبر امامِ معصومِ شهید جمع شدند. از جمله کسانى که آن روز آمدند، یکى «جابر بن عبدالله انصارى» است و یکى «عطیة بن سعد عوفى» که او هم از اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. جابر بن عبدالله از صحابه پیامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم علىالظّاهر مرد مسنّى بوده است؛ شاید حداقل شصت، هفتاد سال از سن او - بلکه بیشتر - مىگذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت باید بیش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ لیکن «عطیه» از اصحاب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است.او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطیة بن سعد عوفى» علىالظّاهر زندگى کرده است. «عطیه» مىگوید: وقتى به آنجا رسیدیم، خواستیم به طرف قبر برویم، اما این پیرمرد گفت اول دم شطّ فرات برویم و غسل کنیم. در شطّ فرات غسل کرد، سپس قطیفهاى به کمر پیچید و قطیفهاى هم بر دوش انداخت؛ مثل کسى که مىخواهد خانهى خدا را طواف و زیارت کند، به طرف قبر امام حسین(علیهالسلام) رفت. ظاهراً او نابینا هم بوده است. مىگوید با هم رفتیم، تا نزدیک قبر امام حسین(علیهالسلام) رسیدیم. وقتى که قبر را لمس کرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. این پیرمرد که لابد حسینبنعلى(علیهالسلام) را بارها در آغوش پیامبر دیده بود، با صداى بلند سه مرتبه صدا زد: یا حسین، یا حسین، یا حسین! هر کس یک بیت شعر درباره حادثه عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهی عاشورا و کلاً مسئله اهلبیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. واقعهى جوشان، زنده و مشتعل عاشورا اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهى خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این کار پایهگذارى گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسینبنعلى(علیهالسلام) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده زیادى نخواهند برد... اگر زینب کبرى (سلاماللهعلیها) و امام سجّاد(صلواتاللهعلیه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهاى متمادى که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگرى نکرده بودند و حقیقت فلسفهى عاشورا و هدف حسینبنعلى و ظلم دشمن را بیان نمىکردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند. (خطبههاى نماز جمعه تهران 14/3/78)
اولین شکوفههاى عاشورایى
اربعین هم خود یک فروردین دیگر است. اولین شکوفههاى عاشورایى در اربعین شکفته شد. اولین جوششهاى چشمهى جوشان محبت حسینى - که شطّ همیشه جارى زیارت را در طول این قرنها به راه انداخته است - در اربعین پدید آمد. مغناطیس پُرجاذبهى حسینى، اولین دلها را در اربعین به سوى خود جذب کرد؛ رفتن جابر بن عبدالله و عطیّه به زیارت امام حسین(علیهالسلام) در روز اربعین، سرآغاز حرکت پُربرکتى بود که در طول قرنها تا امروز، پیوسته و پىدرپى این حرکت پُرشکوهتر، پُرجاذبهتر و پُرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روز به روز در دنیا زندهتر کرده است. (پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب 1/1/85) |
سلام بر ستارههای سوخته بر اندام دشت! سلام بر بدنهای چاک چاک! سلام بر خورشیدهای بر نیزه! سلام بر مظلومیت بر خاک مانده. سلام بر اربعین! سلام بر لحظههای غریب وصال! سلام بر لحظهای که تو را از عطر خوش بهشتیات باز شناختم! سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را میدهد! سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند! سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر! سلام بر خیمههای سوخته، بر بدنهای جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر! |
دهه فجر مبارک
|
زندگینامه امام کاظم (ع)
صفات ظاهری و باطنی موسی بن جعفر (ع)
امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا گردند ، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیاده روی در عیش و عشرت ، همیشه درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمایند . اینان برای اجراء این مقصود پلید کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند . بدین طریق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایه ریزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست یابی به قدرت - از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسیاری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند . این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر ، به پا می خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند ، و جانهای خفته را بیدار می کردند . طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمی آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید می نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور می ساختند " . در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانیقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنی امیه را پیش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی پیش آمد . علت بروز این واقعه این بود که " حسین بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود ، به یاری عده ای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری " عبدالعزیز عمری " که مسلط بر مدینه شده بود ، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نیز اسیر کردند . مسعودی می نویسد : بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید . سیاهکاریهای بنی عباس منحصر به این واقعه نبود . این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارهای و میان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام می دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای بسیار ، آرامشی نبود . امام به روشنی می دید که خلفای ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانی اند . امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهچالهای بغداد - در غل و زنجیر - به سر می برد . امام موسی بن جعفر ( ع ) بی آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بیمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی می کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدینه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) می گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام ( ع ) سخت بیمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) می گفت : " می ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ریخته شود " و پیداست که این " قیامهای مقدس " را که سادات علوی و شیعیان خاص رهبری می کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق " فتنه " نامیده می شد . از سوی دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) می گوید : " آیا مرا از خروج خویش در ایمنی قرار می دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و یاران و شیعیانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم ( وزیر ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند . سخن چینان دستگاه از علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه ( تقیه ) که در مواردی ، برای رد گمی حیله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بی آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئی هائی که اطرافیان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از این جهت ، نگران شد . وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم ( ص ) را زیارت کرد ، تصمیم بر جلب و دستگیری امام ( ع ) یعنی فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب می کرد : " ببار که هر کجا بباری در کشور من باریده ای و به آفتاب می گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام ( ع ) بی خبر بمانند . و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از یارانی که - گمان می کرد - همیشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد می ترسید ، این یاران با وفا - در چنین هنگامی - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند . این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام ( ع ) را فریبکارانه و با احتیاطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنین احتیاطها و مراقبتهایی از مدینه تبعید کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، یک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی کند ، پس از یک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد . عیسی از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در این مدت و در این زندان امام ( ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست . باری ، چندین سال امام ( ع ) از این زندان به آن زندان انتقال می یافت . در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود ( الله ) راز و نیاز می کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری می نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی ستمکار به نام " سندی بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهید شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ، اما حقیقت هرگز پنهان نمی ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گردید ، و شهر " کاظمین " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت . زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر (ع)
صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( ع )
|
شب سوم از دهه ی اول ماه محرم به نام بانوی 3 ساله کربلا خانوم رقیه خاتون(س) می باشد. شاید این نام گذاری به خاطر ارتباط شب سوم و 3 سالگی حضرت باشد. از این رو در این قسمت به زندگانی کوتاه و چگونگی شهادت رقیه خاتون(س) می پردازم. ایشان در سال 57 یا 58 هجری به دنیا آمدند. از همان دوران طفولیت و سن کم علاقه شدیدی به ابی عبدالله(ع) و علی اکبر(ع) نشان می دادند. تا اینکه در سال 61 هجری به همراه تمام خانواده به کربلا رسیدند. پس از شهادت تمامی یاران و اصحاب و حتی ابی عبدالله(ع) خانواده عصمت و طهارت به اسارت گرفته شده و به کوفه و سپس به شام به نزد یزید برده شدند. مردم شام در آن زمان فکر می کردند که این اسرا از جمله خارجیان شورشی هستند. اما افشا گری ها و سخنرانی های آتشین شیرزن اسلام زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) باعث بر ملا شدن دست یزید و یزیدیان و در نهایت قیام های پی در پی بر ضد آنان شد. در شبی از همین شب ها یعنی سوم ماه صفر رقیه(س) یک باره بهانه پدر را می گیرد. برای چند بار حضرت زینب(س) و مادرش، رقیه(س) را آرام می کنند ولی رقیه(س) همچنان پدر را صدا می کرد. ناگهان زندان بانی در را باز می کند و با عصبانیت زیاد دلیل بی تابی رقیه(س) را سوال می کند.(در بعضی روایات آمده است که زندان بان با تازیانه سعی بر آرام کردن رقیه(س) را داشت که او هم موفق به این کار نشد) سپس رقیه(س) از زندان بان خواستار دیدار پدرش شد. زندان بان با خنده ای گفت : اکنون پدرت را می آورم تا با او ملاقات کنی. زینب(س) با گریه و التماس به زندان بان فرمود: شما را به خدا که این کار را نکنید. من و مادرش او را ساکت می کنیم... چند دقیقه ای گذشت که در زندان باز شد و زندان بان با طبقی زرین وارد شد و رقیه(س) به شوق دیدار پدر دوان دوان با پاهای کوچک خود به طرف زندان بنا دوید. زندان بان تشت را به زمین گذاشت و رفت. رقیه(س) پرده ای را که روی تشت بود برداشت و با سر بریده ابی عبدالله(ع) روبرو شد. سر را در آغوش گرفت و شروع به صحبت با سر بریده پدر خود ابی عبدالله(ع) شد. به استناد روایات در آن دم گفت: یا لیتنی کنت لک الفداه ابی... یعنی ای کاش من فدایت می شدم ای پدر پند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که رقیه(س) آرام شد. همه فکر کردند که رقیه(س) پس از بی تابی زیاد خسته شده و به خواب کودکانه ای فرو رفته ولی غافل از اینکه رقیه(س) تحت فشار بسیار زیاد ناشی از دیدن سر بریده پدر در سن 3 سالگی شربت شیرین شهادت را نوشیده است و به آغوش پدر رفته است. زینب(س) پس از چند دقیقه مشکوک می شود و به سراغ رقیه(س) می رود. در آن هنگام می بیند که رقیه(س) نفس نمی کشد. در همان خرابه امام سجاد(ع) به بدن پاک رقیه(س) نماز می خواند و او را در همان شام (سوریه) به خاک می سپارند. اکنون رسم است که هر وقت کسی برای زیارت قبر رقیه خاتون(س) می رود عروسکی را برای این بانوی 3 ساله هدیه می برد.
انشا الله به زودی زود کنار حرم با صفایش |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||