سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • عاشق سامرا ( جمعه 88/9/20 :: ساعت 11:29 عصر)

  • به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد شهادت حسن پالاش

      برآن شدیم که گوشه ای از زندگی نامه پر بار و پرثمر ایشان را در این وبلاگ که به نام و یاد او نگاشته شده است در اختیار علاقه مندان قراردهیم . باشد که عاشقان شهدا خود توشه گیرند و…

     

    زندگی نامه شهید حسن پالاش

     

    حسن کارگرزاده ای بود که درماه صفر 1340 در شهر تهران پا به عرصه وجود نهاد. اگر چه خانواده اش از نظر مادی درسطح پایین قرار داشتند ،از لحاظ اعتقادی و معنوی بالابودند.

    پدرش که ابتدا، دریک مغازه خواربارفروشی کار می کرد، سپس کارگر نانوایی شد و بعداز مدتی به شغل اولیه خویش روی آورد "حسن"را از سنین کودکی همراه خود به هیاتها و جلسات مذهبی می برد.

    پدر و پسر هردو در نمازهای جماعت شرکت می کردند و از معنویات دیگر مسجداین سنگر اسلامی بهره می گرفتند.

    "حسن " پس از طی دوران تحصیل ابتدائی و راهنمائی به هنرستان رفت و چون در یک خانواده ی کارگری پا به عرصه ی گیتی نهاده بود و ازهمان ابتدای زندگی این دنیا ، عملاً مزه فقر را حس کرده و دانشجوی رشته برق هنرستان هم بود .روزهای تعطیلی و ساعات بی کاری در منازل به سیم کشی ساختمان ،نصب اف اف و سیم پیچی دینام می پرداخت تا چرخ اقتصاد خانواده را به حرکت بیشتری وادار نماید .

    در جریان انقلاب ، وی مثل بیشتر مردم تحت ستم رژیم طاغوتی هوشیارتر شد : تبلیغات گسترده ای را علیه نظام ستم شاهی آغاز نمود ، بطوریکه مأ موران پاسگاه ژاندارمری محل سکونتشان واقع در جاده ساوه اورابه شدت تحت نظر داشتند و حسن مجبور شده بود در خانه عمو ، خاله و سایر منسوبین خویش پنهان گردد تا به دام مزدوران آن رژیم گرفتار نشود .

    اعلامیه ها ونوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) را تکثیر و به مشتاقان وعلاقمندان می رسانید تا آگاهی سیاسی مذهبی آنها بالاتر رود و در اکثر تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد .روزهای سرنوشت ساز 21 و22 بهمن سال 1357 در آزاد سازی پادگان جی از دست مأموران طاغوتی و سپردن آن به انقلابیون ، نقش فعالی داشت و پس از 48 ساعت دوری از اعضای خانواده ، با یک قبضه تفنگ ژ3 به میان آنها باز گشت و مژده تسخیر آن پادگان را، همراه دوستانش به آنان داد.

    بعد از آنکه درخت مقدس انقلاب به بار نشست و به آن همه سیاهی ،ظلمت و سیاهکاری پایان داد ونهادهای انقلابی با پیشنهاد امام خمینی (ره) ازبین توده های مردم یکی پس از دیگری جوشیدند ، با جهاد سازندگی محل مسکونیشان همکاری زیادی داشت و درسال 1358 که از طرف برق منطقه ای بخش منیریه می خواستند ، برق به منازل اهالی ساکن کوی زاهدی سابق برسانند ، باکمبود نیرو مواجه بودند وی دواطلبانه پذیرفت و وسیله ای شد تا درکمترین فرصت بیش از سیصد خانوار از نعمت برق بهره مند گردند .می کوشید تا در محیط هنرستان منافقان را شناسایی وبه دیگران معرفی نماید .درانتخابات مجلس و ریاست جمهوری مأموریتهایی که از طرف فرمانداری به وی سپرده می شد با دقت و دلسوزی انجام می داد. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به عضویت آن نهاد انقلابی در آمد و با وجود اینکه برگ معافت نظام پزشکی را داشت ، داوطلبانه ثبت نام نمود و پس از پایان دوره آموزش نظامی در مهر ماه 1359 به جبهه اعزام شد و د ر چند عملیات از جمله گیلانغرب حضوری فعال داشت و مدت چهارده ماهی که با مزدوران بعثی مبارزه ورزمی بی امان می نمود ، فقط سه با آن هم هر دفعه 4 روز به تهران آمد ودر آخرین مرخصی مادرش به وی گفته بود :« حسن جان دیگر بس است . » که وی پاسخ داده بود:« شما در جریان نیستید ، چگونه راضی می شوید ،مادران و خواهران مسلمان ما مورد تجاوز صدامیان کافر قرار بگیرند ومن دراینجا باشم ؟»

    وبه این ترتیب رضایت مادر را جلب و برای آخرین مرتبه به میعادگاه عاشقان الله و روح الله شتافت و درتاریخ 21/9/60 یعنی ماه صفری که تولد یافته بود در اثر اصابت ترکش متجاوزان بعثی چشمان خدابین رااز مظاهر دنیا برگرفت و انشاءالله به باغهای بهشت گشود.

    بارسیدن این خبر به پدر دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت : خدایا این حسن رادر ماه صفر به ما عنایت فرمودی و در همین ماه نیز که شهادت امام بزگوارمان امام حسن (علیه السلام ) واقع گشته و به همین مناسبت اورا نامگذاری کرده بودیم ، از ما پس گرفتی . حالا از تو می خواهیم که لیاقت آن را به مابدهی که راه وی را انشاءالله ادامه بدهیم .

    شهید در نامه ای که از جبهه برای پدر ومادرش فرستاده و نوشته است :اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید بحمدالله سلامتی برقرار است. و هیچگونه نگرانی و ملالی نیست و فعلا مشغول می باشم وبه یاری خدا وندامیدوارم هستم وبس.

    در نامه ها نوشته بودید، مدتی است نامه ننوشتم و تلفن هم نزدم و تااندازه ای ناراحت هستید و من نمیدانم ناراحتی شما برای چیست ؟ اگر از لحاظ نارساییهای جبهه ،ناراحت هستید که با یاری خداوند و همت مردم مسلمان، کمبود و ناراحتی نیست و از نظر نیرو وضع و اوضاع خوبست.

    و درنامه ی دیگری به دایی خویش نوشته است : ...... ومن نیز امید آن دارم که درصف لشکریان اسلام قرار گرفته باشم و ازاینکه دوستان وهمسنگرا را سلام رسانیدید ، متشکرم . خوب دائی جان ، درطی نامه نوشته بودید ، گاهی اعمالی از بعضی اشخاص سر می زند که آدمی رامأیوس می کند، اعمالی صورت می گیرد ولی باید برای خدا مأیوس نشد و قاطعانه باید پیشرفت و هرگز نباید مأیوس شد. وضع به طور کلی در اینجا خوبست و برادران با ایمان ما در مقابل نوکران آمریکا همچنان ایستاده و آنهارا به هلاکت می رسانند مابااینکه هیچ سازماندهی و انسجام ارتشی نداریم ، در مقابل ستونهای پیاده نظام و کفار می ایستیم و آنقدر ترسو وبزدل هستند که از مرده و جسدمان نیز می ترسند . البته نباید فراموش کرد ، همانطور که امام بزگوارمان گفت: این اسلام است که در مقابل کفر ایستاده است ، نه چیز دیگر .

    نامش جادوانه و راهش پررهرو باد.

     




    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اسلام علیک یا ابا عبد الله
    خدایا...
    عید بر شما مبارک
    برنامه های هفته دفاع مقدس
    ماه شادی اهل بیت
    دردانه امام رضا علیه السلام
    سرباز شش ماه
    یا من اسمه دوا
    [عناوین آرشیوشده]