سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • عاشق سامرا ( سه شنبه 88/7/28 :: ساعت 2:29 صبح)

  •  

    دیدار با آقا امام زمان (عج)

    شهید اوحانی از منطقه برمی‌گردد تا وضع را تشریح کند و آقای کاملی هم می‌آید تا نتیجه‌ی کارها را گزارش دهد که می‌بینند آقامهدی با تواضعی عجیب، با کسی صحبت می‌کند و چشمانش خورشیدوار می‌درخشند، انگار دریایی از نور است که به یک سمت سراریز شده است و لب‌هایش با تبسمی نمکین با کسی راز می‌گویند، صحبت در حریم است و همه بی‌خبرند و باید بی‌خبر بمانند. پیک وصال آمده است و پیغام وصل دارد.
    نگاه شهید اوحانی و برادر کاملی در یکدیگر تلاقی می‌کند و آن‌گاه شهید اوحانی با صدایی لرزان _ با توجه به برادر کاملی _ می‌گوید: «خداوندا....!» آقا مهدی دارد با مولایش سخن می‌گوید.
    برادر کاملی و شهید اوحانی می‌گریند که یک‌‌مرتبه آقا مهدی باکری کمر راست می‌کند و برمی‌خیزد راست قامت و استوار؛ طرفی گرانبها بسته است، همین طرفه‌العین می‌ارزید به آن همه بی‌خوابی و خستگی.
    شهید اوحانی حس می‌کند که بعد از این معراج باید با مهدی سخنی بگوید، اما دیگر قدرت تکلم از او گریخته است. نمی‌داند چه بگوید و چگونه؟ و بریده بریده جمله‌ای را سرهم می‌کند:
    «آقا مهدی...خلاصه ...انشا‌الله ....ما را حلال کنید!».

     

    منبع :کتاب کرامات شهدا   -  صفحه: 101

     




    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اسلام علیک یا ابا عبد الله
    خدایا...
    عید بر شما مبارک
    برنامه های هفته دفاع مقدس
    ماه شادی اهل بیت
    دردانه امام رضا علیه السلام
    سرباز شش ماه
    یا من اسمه دوا
    [عناوین آرشیوشده]