سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • عاشق سامرا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 2:2 صبح)

  • شیعه‌ها لحظه‌ی گل شکفتنه، دیگه غم سر اومده
    آسمون و رنگِ شادی بزنید، علی اصغر اومده
    صنما پیش رخش زانو زدند، همشون به شور و شین
    روی لب‌های همه گل می‌کنه، گلِ ذکرِ یا حسین
    شاه عالم داره این شقایق و، تو بغل بو می‌کنه
    علی اصغرِ حسین با چشمِ خود، داره جادو می‌کنه
    تو جهان قند و عسل، نقل و نبات، دیگه معنا نداره
    عاشقِ علیِ اصغرِ حسین، غم و غوغا نداره
    بیایید تا وقت سختِ جون دادن، عاشقِ اون بمونیم
    بیایید توی کلاس درسِ عشق، درسِ اصغر بخونیم
    ای خدا به سینه‌ی خسته‌ی ما، امشب و صفا دادی
    آخرین فدایی کربلا رو، هدیه به مولا دادی
    کاشکی می‌شد همین امشب تا سحر، از قفس رها باشیم
    تو خواب و بیداری، پر بزنیم، همه کربلا باشیم

  • عاشق سامرا ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 6:35 صبح)

  • میلاد مادر سادات برهمگان مبارک

     

    ای بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)

    لیله قدر محمد (ص) فاطمه(س)

    ای سه شب بی قوت واز قوت تو سیر

    هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر

    وحی بی ایثار تو کامل نشد

    هل اتی بی نان تو نازل نشد

    مدح تو کی با سخن کامل شود

    وحی باید بر قلم نازل شود

    ای که در تصویر انسان زیستی

     کیستی تو کیستی تو کیستی

    از شب میلاد تاآخر نفس

     مصطفی (ص)یک دست را بوسید و بس

    آن هم ای دست خدا دست تو بود

    ای برآن لبها و دست تو درود

    عقل کل از کل هستی شد جدا

    تا چهل شب کرد خلوت با خدا

     این چهل شب در سرش شور تو بود

     بهر استقبال از نور تو بود

    ای که از سر تا به پا پیغمبری

    بلکه هم پیغمبری هم حیدری

    تو رسول الله (ص) شویت بوالحسن (ع)

    هر سه یک جانید با هم در سه تن

    بس تویی ای عرش حق را قا ئمه

    هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)

    باید اینجا لب فرو بست از بیان

    روز محشر قدر تو گردد عیان

    صحنه محشر همه پا بست توست

    اختیار نار و جنت دست توست

    مهر تو روز قیامت هست ماست

    ریشه های چادرت در دست ماست

    روز محشر کار ما با فاطمه (س) است

    نقش پیشانی ما یا فاطمه (س) است

    از کرامت بر جبین ما همه

    ثبت کن هذا محب الفاطمه (س)

     

    برتوخاندان تو صلوات

    میلاد حضرت زهرا مبارک باد



  • عاشق سامرا ( دوشنبه 89/2/27 :: ساعت 1:24 صبح)

  • قالَت فاطِمَةُ الزَّهرَاءُ عَلیهَا السَلَام:
    قالَ أبی وَ هُوَ ذَاحَیٍّ: مَن سَلَّمَ عَلَیَّ وَ عَلَیکِ ثَلاثَةَ أیّامٍ فَلَهُ الجَنَّةُ.
    پدرم در زمان حیاتش به من فرمود: هر که بر من و تو تا سه روز تحیّت و سلام بفرستد، بهشت برای او واجب گردد.
    بهجة ج 1، ص267(نقل از کتاب از هر معصوم چهل حدیث(

     

     

    1- موقعیت اهل بیت در نزد خدا :
    خدایى را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش ، هر که در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله مى جوید و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.

    2- حرمت مست کننده ها :
    پیامبر خدا (ص) به من فرمود : اى دوستِ پدر! هر مست کننده اى حرام است و هر مست کننده اى خمر است.

    3- بهترین زنان کیستند؟
    حضرت در وصف این که بهترین چیز براى زنان چیست ، فرموده اند : این که زنان، مردان را نبینند و مردان هم زنان را نبینند.

    4- نتیجه عبادت خالص :
    هر که عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد ، خداوند متعال برترین بهره و سودش را به سوى او پایین فرستد.

    5- فاطمه در مقام شکوه از دو خلیفه :
    حضرت زهرا (س) خطاب به خلیفه اوّل و دوّم فرمود :
    آیا اگر حدیثى را از پیامبر خدا (ص) نقل کنم به آن عمل خواهید کرد ؟ گفتند: آرى
    فرمودند : شما را به خدا آیا نشنیده اید که پیامبر (ص) فرموده اند :
    خشنودى فاطمه خشنودى من و خشم فاطمه خشم من است ، هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر که فاطمه را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است ؟
    گفتند : آرى ، چنین حدیثى را از پیامبر خدا (ص) شنیده ایم.
    فرمود : من هم خدا و فرشتگان را گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید و چون پیامبر (ص) را ملاقات نمایم حتماً از شما به او شکایت خواهم نمود.

    6- بدترین امّت :
    بدترین امّت من کسانى هستند که :
    از انواع نعمتها تغذیه مى کنند و خوراکى هاى رنگارنگ مى خورند و لباسهاى گوناگون مى پوشند و هر چه بخواهند مى گویند.

    7- نزدیکترین اوقات زن به خدا :
    پیامبر اکرم (ص) از اصحابش پرسید : زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
    فرمود : زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است ؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
    چون این سخن به گوش فاطمه (س) رسید ، فرمود :
    نزدیکترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است که در کُنج خانه خود باشد.
    پس از این جواب ، پیامبر اکرم (ص) فرمود : حقّا که فاطمه پاره تن من است.

    8- نتیجه صلوات بر زهرا (س) :
    رسول خدا (ص) به من گفت: اى فاطمه ! هر که بر تو صلوات فرستد ، خداوند او را بیامرزد و به من ، در هر جاى بهشت باشم، ملحق گرداند.

    9- على (ع)، رهبر و پیشوا :
    پیامبر اکرم (ص) فرمود : هر که من سرپرست اویم ، پس على سرپرست اوست و هر که را من رهبر اویم ، پس على رهبر اوست.

    10- حجاب فاطمه :
    پیامبر اکرم (ص) همراه با مرد نابینایى به خانه فاطمه (س) آمد ، بلافاصله فاطمه (س)خود را کامل پوشاند.
    رسول خدا (ص) فرمود : چرا خود را پوشاندى با این که او تو را نمى بیند ؟
    فاطمه (س) فرمود : اى پیامبر خدا! اگر او مرا نمى بیند ، من که او را مى بینم و او بوى مرا حس مى کند!
    پیامبر اکرم فرمود : گواهى مى دهم که تو پاره دل منى.

    11- دستور العملى جامع :
    در وقتى که بستر خواب را گسترده بودم ، رسول خدا (ص) بر من وارد شد ، فرمود : اى فاطمه ! نخواب مگر آن که چهار کار را انجام دهى:
    قرآن را ختم کنى، و پیامبران را شفیعت گردانى و مؤمنین را از خود راضى کنى و حجّ و عمره اى را به جا آورى.
    این را فرمود و شروع به خواندن نماز کرد ، صبر کردم تا نمازش تمام شد ، گفتم : یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى که بر آنها قادر نیستم!
    آن حضرت تبسّمى کرد و فرمود :
    چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است که قرآن را ختم کرده اى، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى ، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود و چون براى مؤمنین استغفار کنى ، آنان همه از تو راضى خواهند شد و چون بگویى : سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اکبر ُ، حجّ و عمره اى را انجام داده اى.

    12- رضایت شوهر :
    پیامبر اکرم (ص) فرمود : واى به حال زنى که شوهرش را خشمگین سازد و خوشا به حال زنى که شوهرش از او خشنود باشد.

    13- ثواب انگشتر عقیق :
    کسى که انگشتر عقیق به دست کند ، همیشه خیر مى بیند.

    14- على (ع) ، بهترین داور :
    گروهى از فرشتگان درباره چیزى با یکدیگر مشاجره نمودند ، حاکم و داورى را از بنى آدم تقاضا کردند ، خداوند متعال به آنها وحى فرمود که خودتان انتخاب کنید و آنان على ابن ابیطالب (علیه السلام) را برگزیدند.

    15- زنان دوزخى :
    پیامبر اکرم (ص) (درباره مشاهدات خود از عذاب دوزخیان در شب معراج) فرمود :
    دخترم ! امّا زنى که به مویش آویخته شده بود ، کسى بود که مویش را از مردان نمى پوشانید ، و آن که به زبانش آویزان بود، زنى بود که شوهرش را آزار مى داد ... و آن که سرش سرِ خوک و بدنش بدنِ الاغ بود، زنى بود که سخنچین و دروغگو بود و آن که صورتش به شکل سگ بود ، زنى بود که آواز مى خواند و نوحه سرایى مى کرد و حسد مى ورزید.

    16- شرایط روزه دار :
    روزه دار چون زبانش و گوشش و چشمش و اعضایش را [از حرام ]نگه ندارد، روزه دار نیست.

    17- داناترین و نخستین مسلمان :
    رسول خدا (ص) به من فرمودند : شوهر تو در دانش ، داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردبارى ، برترین مردم است.

    18- کمک به ذرارى پیامبر :
    پیامبر اکرم (ص) فرمود : هر کسى براى فردى از فرزندان من کارى انجام دهد و بر آن کار پاداشى نگیرد ، من پاداش دهنده او خواهم بود.

    19- على و شیعیان :
    پیامبر خدا (ص) به على (علیه السلام) نگریست و فرمود : این شخص و پیروانش در بهشت اند.

    20- شیعه على در قیامت :
    پیامبر خدا (ص) به على (علیه السلام) فرمود : اى اباالحسن ! آگاه باش که تو و پیروانت در بهشت هستید.

    21- قرآن و عترت در آخرین سخن پیامبر :
    از پدرم رسول خدا (ص) در هنگام مرضى که به سبب آن از دنیا رفت  و در حالى که خانه مملوّ از اصحاب بود ـ شنیدم که فرمود : اى مردم ! نزدیک است که به آسانى از میان شما رخت بربندم ، و به تحقیق سخنى که عذر را بر شما تمام کند پیش فرستادم.
    بدانید که من در میان شما ، کتاب پروردگارم و عترتم ، اهل بیتم را بر جاى مى گذارم.
    آن گاه دست على را گرفت و فرمود : این على با قرآن است و قرآن با على است ، از هم جدا نمى شوند تا هر دو در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. من در قیامت از شما از آنچه درباره این دو پس از من انجام دهید ، خواهم پرسید.

    22- شستن دستها :
    رسول خدا (ص) فرمود : سرزنش نکند جز خود را ، کسى که شب کند ، در حالى که دستش چرب و بدبو باشد.

    23- نتیجه گشاده رویى :
    گشاده رویى در چهره مؤمن براى صاحبش، بهشت را سبب مى شود.

    24- رنج خانه دارى :
    اى رسول خدا ! دو دستم از سنگ آسیا پینه بسته ، یک بار آرد مى کنم و یک بار خمیر مى سازم.

    25- زیان بخل :
    پیامبر اکرم (ص) فرمود : از بخل ورزیدن بپرهیز ، زیرا که بخل آفتى است که در شخص بزرگوار نیست.
    از بخل بپرهیز ، زیرا که آن درختى است در آتش دوزخ که شاخه هایش در دنیاست ، هر که به شاخه اى از شاخه هایش درآویزد ، داخل جهنّمش گردانَد.

    26- نتیجه سخاوت :
    پیامبر اکرم (ص) به من گفت : بر تو باد سخاوت ورزیدن ، زیرا که سخاوت درختى از درختان بهشت است که شاخه هایش به زمین آویخته است ، هر که شاخه اى از آن را بگیرد ، او را به سوى بهشت مى کشاند.

    27- نتیجه سلام و تحیّت بر رسول خدا و دخترش زهرا :
    پدرم در زمان حیاتش به من فرمود : هر که بر من و تو تا سه روز تحیّت و سلام بفرستد ، بهشت بر او واجب گردد.

    28- خنده اسرار آمیز :
    هنگامى که رسول خدا(ص) مریض شد ، دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت.
    فاطمه (س) گریه کرد ، مجدّداً رسول خدا با او نجوا کرد ، فاطمه (س) خندید.
    عایشه گوید : در این باره از حضرت زهرا (س) پرسیدم ، فرمود : چون پیامبر (ص) مرگش را به من خبر داد ، گریستم ، پس از گریه ام به من خبر داد که نخستین کسى که او را ملاقات کند من هستم ، در نتیجه خندیدم.

    29- پیامبر ، پدر فرزندان زهرا :
    فاطمه (س) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود :
    همانا خداوند عَزَّ وَ جَلَّ ذرّیّه هر یک از فرزندان مادرى را سبب ارتباط و خویشاوندى قرار داده که به وسیله آن ذرّیّه به او منسوب مى شوند ، مگر فرزندان فاطمه (س) که من سرپرست و خویشاوند آنها هستم. [و به من منسوب مى شوند]

    30- خوشبخت واقعى :
    فاطمه (س) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود : این جبرئیل (علیه السلام) است که مرا خبر مى دهد :
    همانا خوشبخت ، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعى ، کسى است که على را ، در زندگى ام و پس از مرگم ، دوست داشته باشد.

    31- پیامبر در جمع اهل بیت :
    بر رسول خدا (ص) وارد شدم، جامه اى را گستراند و فرمود : بنشین، در این وقت حسن (علیه السلام) آمد ، فرمود : نزد مادرت بنشین ، بعداً حسین (علیه السلام) آمد. فرمود : با اینها بنشین. پس على (علیه السلام) آمد. فرمود : تو نیز با اینان بنشین ، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت. فرمود : خدایا ! اینها از منند و من از اینهایم ، خدایا ! از اینان راضى باش ، همان طور که من از اینها راضى ام.

    32- دعاى پیامبر در وقت ورود و خروج از مسجد :
    فاطمه (س) فرموده است :
    پیامبر اکرم (ص) چون داخل مسجد مى شد مى فرمود : «به نام خدا ، خدایا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بیامرز و درهاى رحمتت را برایم باز کن!» و چون خارج مى شد مى فرمود : «به نام خدا ، خدایا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بیامرز و درهاى بخششت را برایم باز کن!»

    33- سحر خیزى :
    رسول خدا (ص) بر من گذشت ، در حالى که در خواب صبحگاهى بودم ، مرا با پایش تکان داد و فرمود :
    دخترم ! برخیز شاهد رزق و روزى پروردگارت باش و از غافلان مباش ، زیرا که خداوند روزى هاى مردم را بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسیم مى کند.

    34- مریض در پناه خدا :
    فاطمه(س) فرموده است : پیامبر اکرم(ص) فرمود :
    چون بنده خدا بیمار گردد ، خداوند به فرشتگانش وحى مى کند : قلم تکلیف را از بنده ام ـ تا وقتى که در عهد و پیمان من است ـ بردارید ، زیرا خودم او را بازداشت نموده تا جانش را بگیرم یا آزادش گذارم. پدرم مى فرمود : خداوند به فرشتگانش وحى فرستاد که براى بنده بیمارم پاداش کارهایى را که در وقت سلامتش انجام مى داد ، بنویسید.

    35- نرمخویى در مقابل دیگران و احترام به زنان :
    پیامبر اکرم (ص) فرموده است : بهترین شما نرمخوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است.

    36- پاداش آزادى بردگان :
    پیامبر اکرم (ص) فرمود : هر که بنده مؤمنى را آزاد کند ، به اِزاى هر عضوى از آن بنده ، عضوى از او از آتش جهنّم آزاد گردد.

    37- زمان استجابت دعا :
    رسول خدا(ص) فرمود : در روز جمعه ساعتى است که بنده مسلمان در آن وقت چیزى از خدا نخواهد مگر آن که خداوند به او عطا گرداند، و آن وقتى است که نیمه خورشید به سوى مغرب نزدیک گردد.

    38- سستى در نماز  :

    از پدرم رسول خدا(ص)درباره مردان و زنانى که در نمازشان سستى و سهل انگارى مى کنند، پرسیدم.
    آن حضرت فرمودند :
    هر زن و مردى که در امر نماز ، سستى و سهل انگارى داشته باشد ، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى گرداند :
    1ـ خداوند ، برکت را از عمرش مى گیرد.
    2ـ خداوند ، برکت را از رزق و روزى اش مى گیرد.
    3ـ خداوند ، سیماى صالحین را از چهره اش محو مى کند.
    4ـ هر کارى که بکند بدون پاداش خواهد ماند.
    5ـ دعایش مستجاب نخواهد شد.
    6ـ برایش بهره اى از دعاى صالحین نخواهد بود.
    7ـ ذلیل خواهد مُرد.
    8ـ گرسنه جان خواهد داد.
    9ـ تشنه کام خواهد مرد ، به طورى که اگر با همه نهرهاى دنیا آبش دهند ، تشنگى اش برطرف نخواهد شد.
    10ـ خداوند ، فرشته اى را برمى گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد.
    11ـ قبرش را تنگ گرداند.
    12ـ قبرش تاریک باشد.
    13ـ خداوند فرشته اى را برمى گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد ، در حالى که خلایق به او بنگرند.
    14ـ به سختى مورد محاسبه قرار گیرد.
    15ـ و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابى دردناک باشد.

    39- شکست ظالم :
    فاطمه (س) فرمود: پیامبر اکرم (ص) فرموده است : دو سپاه ستمگر به هم نرسند ، مگر آن که خداوند آن دو را به حال خود واگذارد و باکى نداشته باشد که کدام یک پیروز گردد. و دو سپاه ستمگر به هم نرسند ، مگر آن که هزیمت و شکست از آنِ سپاه ظالم تر باشد.

    40- بخشى از خطبه زهرا (س) :
    حضرت زهرا (س) در آن سخنرانى معروفش در مسجد فرمود :
    خداوند ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد و نماز را براى پاک شدن شما از تکبّر و زکات را براى پاک کردن جان و افزونى رزقتان و روزه را براى تثبیت اخلاص و حجّ را براى قوّت بخشیدن دین و عدل را براى پیراستن دلها و اطاعت ما را براى نظم یافتن ملّت و امامت ما را براى در امان ماندن از تفرقه و جهاد را براى عزّت اسلام و صبر را براى کمک در استحقاق مزد و امر به معروف را براى مصلحت و منافع همگانى و نیکى کردن به پدر و مادر را سپر نگهدارى از خشم و صله ارحام را وسیله ازدیاد نفرات و قصاص را وسیله حفظ خونها و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت قرار گرفتن و به اندازه دادن ترازو و پیمانه را براى تغییر خوى کم فروشى و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از پلیدى و دورى از تهمت را براى محفوظ ماندن از لعنت و ترک سرقت را براى الزام به پاکدامنى و شرک را حرام کرد براى اخلاص به پروردگارى او ، بنابراین ، از خدا آن گونه که شایسته است بترسید و نمیرید ، مگر آن که مسلمان باشید و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت کنید ، زیرا که :
    «از بندگانش ، فقط آگاهان، از خدا مى ترسند.» (سوره فاطر آیه 28)



  • عاشق سامرا ( یکشنبه 89/2/5 :: ساعت 3:8 صبح)

  • عشق من پائیز آمد مثل پار

    باز هم، ما باز ماندیم از بهار

    احتراق لاله را دیدیم ما

    گل دمید و خون نجوشیدیم ما

    باید از فقدان گل خونجوش بود

    در فراق یاس، مشکی پوش بود

    یاس بوی مهربانی می‌دهد

    عطر دوران جوانی می‌دهد

    یاس‌ها یادآور پروانه‌اند

    یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند

    یاس ما را رو به پاکی می‌برد

    رو به عشقی اشتراکی می‌برد

    یاس در هر جا نوید آشتی ست

    یاس دامان سپید آشتی ست

    در شبان ما که شد خورشید؟ یاس!

    بر لبان ما که می‌خندید؟ یاس!

    یاس یک شب را گل ایوان ماست

    یاس تنها یک سحر مهمان ماست

    بعد روی صبح پرپر می‌شود

    راهی شب‌های دیگر می‌شود

    یاس مثل عطر پاک نیت است

    یاس استنشاق معصومیت است

    یاس را آیینه‌ها رو کرده‌اند

    یاس را پیغمبران بو کرده‌اند

    یاس بوی حوض کوثر می‌دهد

    عطر اخلاق پیمبر می‌دهد

    حضرت زهرا دلش از یاس بود

    دانه‌های اشکش از الماس بود

    داغ عطر یاس زهرا زیر ماه

    می‌چکانید اشک حیدر را به چاه

    عشق محزون علی یاس است و بس

    چشم او یک چشمه الماس است و بس

    اشک می‌ریزد علی مانند رود

    بر تن زهرا " گل یاس کبود "

    گریه آری گریه چون ابر چمن

    بر کبود یاس و سرخ نسترن

    گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است

    این جدایی از محمد مشکل است

    گریه کن زیرا که دخت آفتاب

    بی خبر باید بخوابد در تراب

    این دل یاس است و روی یاسمین

    این امانت را امین باش ای زمین

    گریه کن زیرا که کوثر خشک شد

    زمزم از این ابر ابتر خشک شد

    نیمه شب دزدانه باید در مغاک

    ریخت بر روی گل خورشید، خاک

    یاس خوشبوی محمد داغ دید

    صد فدک زخم از گل این باغ دید

    مدفن این ناله غیر از چاه نیست

    جز تو کس از قبر او آگاه نیست

    گریه بر فرق عدالت کن که فاق

    می‌شود از زهر شمشیر نفاق

    گریه بر طشت حسن کن تا سحر

    که پر است از لخته ی خون جگر

    گریه کن چون ابر بارانی به چاه

    بر حسین تشنه لب در قتلگاه

    خاندانت را به غارت می‌برند

    دخترانت را اسارت می‌برند

    گریه بر بی‌دستی احساس کن!

    گریه بر طفلان بی عباس کن!

    باز کن حیدر! تو شط اشک را

    تا نگیرد با خجالت مشک را

    گریه کن بر آن یتیمانی که شام

    با تو می‌خوردند در اشک مدام

    گریه کن چون گریه ی ابر بهار

    گریه کن بر روی گل‌های مزار

    مثل نوزادانی که مادر مرده‌اند

    مثل طفلانی که آتش خورده‌اند

    گریه کن در زیر تابوت روان

    گریه کن بر نسترن‌های جوان

    گریه کن زیرا که گل‌ها دیده‌اند

    یاس‌های مهربان کوچیده‌اند

    گریه کن زیرا که شبنم فانی است

    هر گلی در معرض ویرانی است

    ما سر خود را اسیری می‌بریم

    ما جوانی را به پیری می‌بریم

    زیر گورستانی از برگ رزان

    من بهاری مرده دارم ای خزان

    زخم آن گل بر تن من چاک شد

    آن بهار مرده در من خاک شد

    ای بهار گریه بار نا امید

    ای گل مأیوس من! یاس سپید

     



  • عاشق سامرا ( سه شنبه 89/1/31 :: ساعت 12:18 صبح)

  • مدینه امشب ز صفا پر شده

    از می جام مصطفی پر شده

    حال و هوای شهر مستان خوش است

    وقت وصال یار عاشق کش است

    موسم مشتاقی و مستی شده

    باز شب باده پرستی شده

    ساقی آسمانیان می دهد

    به عاشقان جرعه پیاپی دهد

    مستی میخانه ز حد گذشته

    کار ز امداد و مدد گذشته

    مگر عنایتی که ساقی کند

    مدد از آن جرعه باقی کند

    جام الستی اش لبالب کند

    بر لب خود یاد ز زینب کند

    زینب اگر نبود مستی نبود

    عشق نبود و کل هستی نبود

    نه اختران و ماه و آسمانی

    نه کوکب و نه شمس و کهکشانی

    بوده خدا و غیر او دگر هیچ

    نبوده جز او ز کسی خبر هیچ

    به رمز لولاک بگوید خدا

    که خلقتی نبوده بی مصطفی

    گفته نبی که من خود از حسینم

    گرچه خودم باعث عالمینم

    بدون زینبش حسینی نبود

    چو جلوه در کرب و بلا می نمود

    مرا چنین عقیده و مذهب است

    هر دو جهان یکسره از زینب است

    ای که بوی کربلا می آید از میلاد تو

    هر گلی یابدی صفا چون می نماید یاد تو

    گل بخوانندت ولی گلها همه مست تو اند

    سدره و طوبی بود یک شاخه از شمشاد تو

    خسته بودم از سراب کاذب آزادی ام

    تا اسیرت شد دلم ، گردیده ام آزاد تو

    کاروان سالار عشقی ، قبله اهل دلی

    با ورودت بیت عترت می شود دلشاد تو

    ای گل زهرا نسب ای غنچه باغ علی

    عشق و مستی هم بود در این جهان همزاد تو

    مقدمت بوی بهشت فاطمیون می دهد

    فخر بنماید خدا بر عالم ایجاد تو

    آرزومند دعایت در نماز شب حسین

    همره او اهل گیتی طالب امداد تو

     



  • عاشق سامرا ( یکشنبه 88/11/25 :: ساعت 11:56 عصر)

  • آقاجان کاش ماهم امشب اینجا بودیم

     

     

     

     



  • عاشق سامرا ( یکشنبه 88/11/25 :: ساعت 8:31 صبح)

  • امام رضا(ع)

     

    سیره عبادی

    بر آستان مکارم اخلاقی امامی ایستاده‌ایم، که سومین «علی» از دودمان رسالت و شجره امامت است.

    بزرگواری و کریمی که سایه رأفت و رحمتش همه را فراگرفته است.

    دوست و دشمن، دور و نزدیک، به جلالت شأن و عظمت شخصیت و کرامت و بزرگواری او واقف و معترفند.

    به نقل فیض کاشانی:

    «مناقبش والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]، اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.»[2]

    مکارم و مناقب آن حضرت، فراتر از آن است که در این مختصر بگنجد.

    آنچه در این نوشتار عرضه می‌شود، نمونه‌هایی از سیره اخلاقی آن امام است که می‌تواند برای همگان به صورت یک «الگو» باشد.

    به تعبیر پدر ارجمندش امام کاظم علیه السلام: پس از من مقام امامت از آن فرزندم علی است که همنام علی و علی است، علی نخست، علی بن ابی‌طالب است که از آن حضرت، فهم و حلم و نصرت و مودّت و پارسایی و دینش را به میراث برده است و علی دوم علی بن الحسین است که محنت و صبر بر ناگواری‌های امام سجاد، به حضرت رضا رسیده است.[3]

    مروری به این نمونه‌ها، سندی بر تجسّم آن فضایل را در شخصیت علی بن موسی الرضا نشان ‌می‌دهد:

     

    احترام به کرامت انسان

    در نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیره اولیای الهی جایگاه خاص دارد. نمونه‌هایی از سیرة حضرت رضا علیه السلام آورده می‌شود که این جایگاه را نشان می‌دهد:

    مردی از اهالی بلخ می‌گوید: در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره‌ی غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‌ای جداگانه قرار می‌دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.[4]

    شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‌کشیم.[5]

    روزی در مجلس حضرت رضا علیه السلامکه جمع بسیاری بودند و از حلال و حرام و مسائل دیگر می‌پرسیدند، مردی وارد شد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همین‌جایم. حضرت دویست دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:

    ای پسر پیامبر! با آنکه هدیه شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟ فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهره‌اش ببینم![6] و اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگر حفظ می‌کرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت آنان وارد نشود.

    ابراهیم بن عباس نقل می‌کند: هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السلام در کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمی‌کرد، تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمی‌کرد، تکیه نمی‌داد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمی‌گفت.[7]

    گاهی هر سه روز یک بار ختم قرآن می‌کرد و می‌فرمود: اگر بخواهم می‌توانم در مدّتی کمتر ختم کنم، ولی از هیچ آیه‌ای نمی‌گذرم مگر اینکه می‌اندیشم کجا و درباره چه چیزی نازل شده است.[8]

    نماز شب و نماز شفع و وتر و نافلة صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمی‌کرد.[9]

    مناقبش والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]، اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.

    اخلاق معاشرت

    شیوه برخورد مناسب با مردم و داشتن حسن خلق و ادب و احترام و تواضع، از نقاط قوّت و الهام بخش در زندگی معصومین است. در اینجا نمونه‌هایی سازنده و تربیتی از سلوک آن حضرت با دیگران آورده می‌شود:

    ابراهیم بن عباس می‌گوید: هرگز ندیدم که حضرت در گفتارش به کسی جفا کند یا حرف کسی را قطع نماید. در حدّ توان حاجت نیازمند را بر می‌آورد، خندة بلند و صدادار نمی‌کرد بلکه لبخند می‌زد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شب‌های تاریک زیاد انجام می‌داد.[10]

    روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت را نمی‌شناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضا علیه السلام نیز پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این مرد، علی بن موسی الرضا علیه السلام است. شروع کرد به عذر‌خواهی. اما حضرت کار خود را ادامه می‌داد و او را دلداری می‌داد تا ناراحت نباشد.[11]

    حکایت هایی از امام رضا (ع)

    برکار خادمان خویش نظارت داشت و اگر خلافی می‌دید، مشفقانه تذکّر می‌داد. روزی یکی از غلامان میوه‌ای را ناقص خورد و به دور انداخت. حضرت فرمود: سبحان الله! اگر شما از آن بی‌نیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمند آن است.[12]

    یک بار هم هنگام غروب، در میان غلامانش که کار می‌کردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید: او کیست؟ گفتند: ما را کمک می‌کند، ما هم در آخر کار چیزی به او می‌دهیم. پرسید: ایا اجرت و مزد او را معین کرده‌اید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی می‌شود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفته‌ام وقتی کسی را به کار می‌گیرید، قبل مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش هم به او بدهید، خیال می‌کند که کم داده‌اید.[13]

    اخلاق والای آن حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. می‌فرمود: ما خاندان «عفو» را از آل یعقوب به ارث برده‌ایم، «شکر» را از آل داود و «صبر» را از آل ایوب.[14]

    یکی از هاشمیان به نام علی بن عبدالله، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می‌شد اقدام نکند. یک بار حضرت رضا علیه السلام مختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش می‌رفتند. به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا علیه السلام خیلی به او احترام و ملاطفت کرد و خوشحالش نمود. چند وقت پس از آن، علی بن عبدالله مریض شد، حضرت رضا علیه السلام به عیادت او رفت و آن قدر نشست تا افرادی که در خانة او بودند خارج شدند.[15] و این نهایت ادب و لطف و تکریم او را می‌رساند.

    روزی مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را می‌دانم و تو را به خلافت شایسته‌تر می‌شناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.[16]

    خادم او یاسر نقل می‌کند: وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بود (و دور از برنامه‌های حکومتی و تشریفات) همه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می‌کرد، با آنان حرف می‌زد و با ایشان انس می‌گرفت و همدم آنان می‌شد و هنگام غذا نیز همة آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می‌کرد و با خودش سر سفره می‌نشاند و باهم غذا می‌خوردند.[1علیه السلام ]

    به مهمان خویش بسیار عنایت داشت و خدمت می‌کرد. یکی از اصحابش به نام محمد بن عبیدالله قمی می‌گوید:

    در خدمت حضرت بودم، بسیار تشنه‌ام بود، ولی نمی‌خواستم که از آن حضرت آب بطلبم. حضرت خودش آب طلبید و کمی نوشید و به من هم داد و فرمود: ای محمد! بنوش، آب خنک و گوارایی است.[18]

    افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.

    خواب و استراحت

    خواب و استراحت اولیای الهی نیز، زمینه‌ای برای نشاط جهت عبادت و تلاش بود، نه خواب غافلانه و تن پرورانه.

    آن حضرت شبها کم می‌خوابید، بسیار بیداری می‌کشید و چه بسیار شب‌ها که تا صبح بیدار بود. شب‌ها در رختخواب خویش، زیاد تلاوت قرآن می‌کرد، چون به آیه‌ای می‌رسید که در آن یادی از بهشت و دوزخ بود، از خداوند بهشت می‌طلبید و از دوزخ به او پناه می‌برد.[19]

    رجاء بن ضحاک نقل می‌کند که در ثلث آخر شب از بستر بر می‌خاست و به تسبیح و حمد الهی و تکبیر و تهلیل و استغفار می‌پرداخت.

    امام می‌فرمود: ما اهل بیت پیامبر، هنگام خواب، ده خصلت و رفتار داریم: با وضو می‌خوابیم، دست راست را زیر سر و صورت می‌گذاریم، سی و سه بار سبحان الله، سی و سه بار الحمد الله، سی و چهار بار الله اکبر می‌گوییم، رو به قبله می‌خوابیم، فاتحة الکتاب، و آیة الکرسی می‌خوانیم، ایه "شهد الله انّه لا اله الاّ هو..." می‌خوانیم و نیز سوره توحید یا قدر.[20]

    معمّر بن خلاد گوید: حضرت رضا علیه السلام با من کاری داشت. وقتی خدمتش رسیدم، فرمود: حالا برگرد، فردا بیا، آن هم پس از طلوع خورشید، چون من پس از نماز صبح، استراحت می‌کنم.[21]

    این نشان می‌دهد که آن حضرت، علاوه بر تهجّد شبانه، بین الطلوعین را هم پس از نماز صبح به دعا و ذکر می‌پرداخته تا خورشید طلوع کند و پس از اندکی استراحت، برای کارهای عادی بر می‌خاسته است.

    سیره خواب اندک شب و پرداختن به راز و نیاز و انس با معبود، در زندگی حضرت رسول صلوات الله علیه و امیرمؤمنان علیه السلام هم بوده و از آنان به نسل طیب و طاهرشان رسیده است.

    حرم امام رضا (ع)

    خوراک و پوشاک

    نعمت شناسی و سپاس از یک سو، تواضع و خاکساری از سوی دیگر، حرمت نهادن به بندگان خدا از دیگر سو در سیره او نسبت به خوردن و نوشیدن و آداب سفره و غذا مشهور بود. هرگاه سر سفرة غذا می‌نشست، همه غلامان و کارپردازان و دربانان را هم بر سر همان سفره می‌نشاند و با آنان غذا می‌خورد.[22]

    وقتی غذا برای حضرت می‌آوردند، یک سینی می‌طلبید و کنار سفره می‌گذاشت. آنگاه از بهترین طعام‌های سفره در آن می‌گذاشت و دستور می‌داد که آن را به مساکین بدهند.[23]

    یاسر، خادم او نقل می‌کند: وقتی ما مشغول غذا بودیم، حضرت ما را احضار نمی‌کرد و در پی کاری نمی‌فرستاد، تا آنکه از غذا فارغ شویم، یا اگر سراغشان می‌رفت و سر سفرة غذا بودند، می‌فرمود: بلند نشوید تا غذایتان تمام شود.[24]

    بدون شام، شب را سپری نمی‌کرد، هرچند خیلی مختصر باشد، می‌فرمود: این برای قوّت جسم مفید است.[25]

    آن حضرت به خرما علاقه زیاد داشت و با اشتیاق می‌خورد و می‌فرمود: جدم رسول خدا و اجداد و نیاکانم همه خرما دوست بودند. شیعیان ما هم چون از سرشت ما آفریده شده اند، خرما دوست دارند.[26]

    وقتی از آب زمزم می‌نوشید، می‌گفت: بسم الله والحمدلله والشکر لله.

    حضرت رضا علیه السلام همواره لباس را از طرف راست می‌پوشید و آن را سبب عافیت و وفور نعمت می‌دانست.[ 27 ]

    جامه حضرت، اغلب زبر و خشن بود، اما هنگامی که می‌خواست نزد مردم آید، خود را آراسته می‌کرد.[28]

    نقش نگین آن حضرت عبارت بود از «ماشاءالله، ولا قوّة الاّ بالله»[29]

     

    نظافت و بهداشت

    به روایت معمر بن خلاّد، در دورانی که حضرت در خراسان بود، پس از نماز صبح در مصلای خویش می‌نشست و به ذکر می‌پرداخت تا خورشید طلوع کند. آنگاه پارچه‌ای می‌آوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک می‌کرد، آنگاه برای حضرتش کُندر می‌آوردند و می‌جوید، سپس قرآن تلاوت می‌فرمود.[30]

    نظم آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. ظرف مسواکی داشت که پنج مسواک در آن بود و بر هریک نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود و هنگام هر نماز با یکی از آنها مسواک می‌زد.[31]

    وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب بر می‌خاست، پس از ذکر تسبیح و حمد و استغفار، مسواک می‌زد. و این به خاطر آن است که یکی از مستحبات قبل از وضو، مسواک هنگام سحر است.[32]

    آن حضرت شیعیان را به آداب و سننی در روز جمعه فرا می‌خواند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب، عطر زدن.[33]

    این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق می‌کنند و حرف‌هایش را می‌پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه‌اش نروم، مردم حرف‌هایش را نخواهند پذیرفت.

    نهی از منکر

    از آنجا که نحوه رفتار و برخورد امام، حجّت است و مورد استناد قرار می‌گیرد، در مواقع مختلف و متعدد نسبت به ناهنجاری‌ها و خلافها حتی از بستگان نزدیک خویش اعتراض می‌کرد تا از انتساب به حضرت سوء استفاده نکنند و خلاف‌های آنان را به حساب او نگذارند.

    برادر امام به نام زید بن موسی در مدینه دست به خروج زد و کشتار و آتش سوزی در خانه های عباسیان راه انداخت. او را دستگیر کرده نزد مأمون فرستادند. حضرت رضا هم در برخورد با او زبان به عتاب و ملامت گشود. وقتی زید گفت: من برادر تو و فرزند پدرت هستم. حضرت فرمود: تو تا وقتی برادر منی که در اطاعت خداباشی.[34]

    در نوبتی دیگر وقتی دید برادرش زید، به ناروا فخر می‌فروشد و خود را به خاندان پیامبر منتسب می‌دارد، فرمود: ای زید! از خدا بترس، ما به هر مقامی که رسیده‌ایم در سایة تقوا بوده است. هرکس تقوا نداشته باشد و از خداوند پروا و محاسبه نداشته باشد از ما نیست، ما هم از او نیستیم. ای زید! بپرهیز از اینکه به برخی شیعیان ما توهین کنی و خوارشان سازی...[35]

    روزی در حضور آن حضرت، سخن از عمویش (محمد بن جعفر) به میان آمد. حضرت فرمود: عهد کرده‌ام بر من و او سقف خانه ‌سایه نیندازد (یعنی با او دیدار نکنم). عمیر بن یزید می‌گوید: پیش خود گفتم: او ما را به صلة رحم دعوت می‌کند، ولی خودش درباره عمویش چنین می‌گوید: حضرت که با طن مر خوانده بود، نگاهی به من کرد و فرمود: این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق می‌کنند و حرف‌هایش را می‌پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه‌اش نروم، مردم حرف‌هایش را نخواهند پذیرفت.[36]

    این حدیث نشان می‌دهد که موضع و جایگاه آن شخص نادرست بوده و حضرت با چنین برخوردی نمی‌خواسته او و حرف‌هایش را مورد تایید قرار دهد و از ارتباطات او سوء استفاده یا سوء برداشت شود و این هم مرحله‌ای از نهی از منکر است.

    امام علیه السلام حتی نسبت به رفتار مأمون عباسی هم ایراد می‌گرفت و اندرز می‌داد. شیخ مفید چنین نقل می‌کند: حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام وقتی که با مأمون خلوت می‌کرد و کسی در حضورشان نبود. مأمون را بسیار موعظه می‌کرد و او را از خدا می‌ترساند و کارهای خلاف او را تقبیح می‌کرد [37 ]. مأمون نیز گرچه ظاهراً وانمود می‌کرد که نصایح و تذکرات حضرت را پذیرفته است، اما در دل و باطن ناراحت می‌شد و سخنان امام بر او سنگین می‌آمد.

    امام رضا(ع)

    سیره عبادی

    امام رضا علیه السلام همچون پدران بزرگوارش با الهام از سیره حضرت رسول، اهل دعا و نیایش و عبادت و نماز بود و از آن لذّت می‌برد. حالات عبادی او بر محبوبیتش در دلها می‌افزود. روزی مأمون از رجاء بن ضحّاک پرسید که حال و رفتار حضرت رضا در طول راه (مدینه تا طوس) چگونه بود؟ وی وقتی به دعاها، عبادت‌ها و نمازهای حضرت در طول راه اشاره کرد، مأمون گفت: ای پسر ضحاک! او بهترین، داناترین و عابد ترین مردم روی زمین است، مبادا آنچه را در طول راه از او مشاهده کرده‌ای برای دیگران بازگو کنی، چون می‌خواهم فضل او جز از زبان من آشکار نشود.[38]

    به نقل ابراهیم بن عباس، حضرت رضا شب‌ها کم می‌خوابید، بسیار روزه می‌گرفت و هرگز روزة سه روز در ماه از ایشان فوت نمی‌شد و می‌فرمود: این معادل است با روزة همه دهر.[39]

    عبدالسلام بن صالح می‌گوید: در سرخس، سراغ خانه‌ای رفتم که حضرت رضا در آن ایام در آن محبوس بود. خواستم خدمتش برسم، گفتند: نمی‌توانی. گفتم: چرا؟ گفته شد: چون وی در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند، ساعتی را در اول روز و قبل از زوال و هنگام غروب به نماز مشغول است. در این ساعات وی در مصلای خویش نشسته و به مناجات با پروردگارش مشغول است. گفتم: در یکی از همین اوقات برایم اذن ورود بگیر. برایم اجازه گرفت. وقتی خدمتش رسیدم، در مصلای خود نشسته و به تفکر مشغول بود.[40]

    هنگام تلاوت قرآن، هرگاه به آیه‌ های "یا ایهاالذین آمنوا" می‌رسید، آهسته می‌گفت: «اللهم لبیک».[41]

    وقتی می‌خواست وضو بگیرد، نمی‌گذاشت کسی به او کمک کند یا آب به دستانش بریزد و می‌فرمود: وضو گرفتن هم عبادت است، دوست ندارم در آن کسی با من مشارکت کند.[42]

    چنان خود را در بندگی، خالص ساخته بود و محتاج به عبودیت که قسم خورده بود هرگاه به خیالش خطور کند که بهتر از فلان غلام سیاه است، برده‌ای آزاد کند و ثروتش را انفاق نماید، مگر آنکه عمل صالحی انجام داده باشد که به خاطر آن برتری بر آن غلام بیابد.[43]

    هنگام دعا، نیایش خود را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز می‌کرد و صلوات بر آن حضرت را مایه رحمت و تقرّب برای خود می‌دانست. اغلب اوقات او همراه با ذکر خدا بود.[44]

     

    برگرفته شده ارسایت تبیان


    1. جدّ حاتم طائی.

    2. المحجة البیضاء، ج 4، ص 280، به نقل از ابن طلحه در کتاب مطالب اللسئول.

    3. همان، ص 281 به نقل از ارشاد مفید.

    4. بحارالانوار، ج 49، ص 101.

    5. همان، ص 102.

    6. همان، ص 101.

    7. همان، ص 90.

    8. همان، ج 89، ص 204.

    9. همان، ج 49، ص 94.

    10. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 184.

    11. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 325.

    12. بحارالانوار، ج 49، ص 102.

    13. همان، ص 106.

    14. مسند الرضا، ج 1، ص 46.

    15. همان، ص 47.

    16. مناقب، ج 4، ص 362.

    17. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 159؛ مسند الرضا، ج 1، ص 84.

    18. بحارالانوار، ج 49، ص 31.

    19. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 181.

    20. بحارالانوار، جعلیه السلام 3، ص 210.

    21. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 67.

    22. مناقب، ج 4، ص 361.

    23. محاسن برقی، ص 392.

    24. فروع کافی، ج 6، ص 2898؛ بحارالانوار، ج 49، ص 102.

    25. مسند الرضا، ج 2، ص 322.

    26. بحارالانوار، ج 49، ص 103.

    27. مکارم الاخلاق، ص 116؛ مسند الرضا، ج 2، ص 35.

    28. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 1علیه السلام 8.

    29. مسند الرضا، ج 2،ص 363.

    30. وسائل الشیعه، ج 1، ص 360.

    31. بحارالانوار، ج علیه السلام 3، ص 137.

    32. سنن النبی، ص 223.

    33. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 414.

    34. بحارالانوار، ج 49، ص 217.

    35. همان، ص 219.

    36. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.

    37. بحارالانوار، ج 49، ص 308.

    38. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.

    39. همان، ص 184.

    40. بحارالانوار، ج 49، ص 1علیه السلام 0.

    41. همان،ص 95.

    42. همان، ص 104.

    43. همان، ص 96.

    44. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 180.



  • عاشق سامرا ( یکشنبه 88/11/25 :: ساعت 7:8 صبح)

  • سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

     

     

    بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم
    همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم
    چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
    لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم

     

     

     


    با نام رضا به سینه ها گل بزنید
    با اشک به بارگاه او پل بزنید
    فرمود که هر زمان گرفتار شدید
    بر دامن ما دست توسل بزنید 

     

     


     

    زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟
    بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
    گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
    ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
    من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
    هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

     

     

    امروز که سر بر حرمت می آیم
    انگار تمام عشق کامل شده است
    ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند
    دل کندن از این ضریح مشکل شده است

     



  • عاشق سامرا ( شنبه 88/11/24 :: ساعت 7:28 صبح)

  • امام حسن(علیه‏السلام) در نگاه پیامبر اکرم

    ویژه نامه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

    پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی(علیه‏السلام) را بین مسلمانان تبلیغ می‏کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی که به وی داشت همه ‏جا سخن می‏گفت.

    آنچه از زبان پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) در مورد حضرت مجتبی(علیه‏السلام) بیان شده است چنین است:

    «هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن(علیه‏السلام) نگاه کند.»(1)      

    «حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام.»(2)        

    روزی پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) به منبر رفت و امام حسن(علیه‏السلام) را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن(علیه‏السلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»(3)    

    یکی از یاران پیامبر اکرم می‏گوید: پیغمبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) را دیدم که امام حسن(علیه‏السلام) را بر دوش می‏کشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار.»(4)        

    شبی پیامبر خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم که پیاده‏اش کنم.(5)                      

    انس بن مالک نقل می‏کند که: رسول الله(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) به من فرمود:

    ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است.(6)         

    پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) فرمود:

    حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است.

    زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا(سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

    «شرف و مجد و سیادتم را به حسن(علیه‏السلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین(علیه‏السلام) بخشیدم.»(7) البته باید در این مورد توضیحی بدهیم و آن این که اگر پیامبر اکرم فرمودند که شرف و مجد و سیادتم را به حسن دادم؛ به این معنا نیست که این خصوصیات در امام حسین(علیه‌السلام) وجود ندارد و یا شجاعت در امام حسن(علیه‌السلام) وجود ندارد؛  بلکه ائمه اطهار به عنوان انسان‌های کامل، تمام فضائل را دارا هستند ولی برخی از صفات در ائمه اطهار ظهور بیشتری پیدا کرده است.

     

    منابع :

    1 ـ البدایة والنهایة، ج 8 .

    2 ـ الاستیعاب، ج 2.

    3 ـ مسند احمد حنبل، ج5، ص 44.

    4 ـ البدایة و النهایة، ج 8 .

    5 ـ الاصابه، ج2.

    6 ـ کنزالعمال، ج6، ص222 .

    7 ـ ترجمه‏ اعلام الوری، ص304، طبرسی .



  • عاشق سامرا ( شنبه 88/11/24 :: ساعت 7:18 صبح)

  • حضرت محمد (ص)

     

    ابن اسحاق، از زهری، از سعید بن مسیّب، از ابی هریره روایت کرده است: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت کرد، عمر بن خطاب برخاست و گفت: عده ای گمان می کنند که رسول خدا فوت کرده است، در حالی که به خدا قسم، رسول خدا فوت نکرده است، بلکه پیش پروردگار خود رفته است؛ چنان که موسی بن عمران پیش خدا رفت و پس از غیبت چهل روزه به میان قوم خود بازگشت، در حالی که آن ها گمان کرده بودند او از دنیا رفته است!، به خدا قسم که رسول خدا، حتما مراجعت می کنند؛ چنان که موسی مراجعت کرد. دست و پای کسانی که گمان می کنند رسول خدا فوت کرده است، باید قطع شود.

    وقتی این خبر به ابوبکر رسید، پیش آمد تا جلوی در مسجد رسید، در حالی که عمر مشغول صحبت با مردم بود و متوجه حضور او نشد. او وارد حجره عایشه شد که جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله در گوشه ای از آن نهاده شده و بُرد قرمز رنگی بر روی آن کشیده شده بود. ابوبکر پارچه را کنار زد و صورت پیامبر را بوسید. سپس پارچه را برگرداند و از حجره خارج شد، در حالی که عمر هنوز با مردم سخن می گفت. ابوبکر او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای عمر، تو را به پیامبر ساکت باش، اما عمر می خواست که همچنان صحبت کند!، ابوبکر رو به مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی، گفت: ای مردم، آگاه باشید که هر کس محمد را می پرستیده، محمد فوت کرده است و هر کس که خدا را عبادت می کرده، همانا او زنده است و هرگز نمی میرد. سپس این آیه را خواند: «و ما محمّدٌ الاّ رسولٌ قدْ خلَت مِن قبلِهِ الرُّسُل أَفَإِن ماتَ أَو قُتِل انقَلَبْتُم علی أعقابِکُم وَ مَن یَنْقَلِبْ علی عَقَبَیه فلَن یضُرَّ اللّهَ شیئا و سیجزی اللّه الشّاکرین»(آل عمران :144)؛ محمد، جز فرستاده ای که پیش از او هم پیامبرانی آمده و گذشته اند نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی گردید؟ و هر کسی از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند، و به زودی خدا سپاسگزاران را پاداش می دهد.

    عمر که گویی نمی دانست، این آیه نازل شده است، از تعجب دهانش باز ماند.

     



    <      1   2   3   4   5      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اسلام علیک یا ابا عبد الله
    خدایا...
    عید بر شما مبارک
    برنامه های هفته دفاع مقدس
    ماه شادی اهل بیت
    دردانه امام رضا علیه السلام
    سرباز شش ماه
    یا من اسمه دوا
    [عناوین آرشیوشده]