سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • عاشق سامرا ( دوشنبه 90/10/5 :: ساعت 9:43 عصر)

  • سلام .حسن جان

    به دست بوسی مادر گرامی و صبورت رفتیم .

    از استقبال گرم مادر شرمنده شدیم .

    با صحبتهای گرم و شیرینش دل گرم شدیم.

    یه جمله خطاب به فرمانده پایگاه فرمودند ،که هنوز توی فکرم .

    جمله این بود:

     «توداری راه حسنم را ادامه می دی».

     



  • عاشق سامرا ( پنج شنبه 90/9/24 :: ساعت 4:17 عصر)

  • سلام بر سیدالشهدای محل

    حسن آقا امیدوارم در جوار مولا امام حسین (علیه السلام) روزگار خوشی راداشته باشی .

    حسن جان یه نگاهی به ما بسیجیان پایگاه شهید حسن پالاش بکن.

    به یادتیم و سی ام سالگردت را گرامی می داریم .

    اگه خدا توفیق بده می خواهیم بریم دست بوسی مادر صبورت

    از اون بالابالاها برای ماهم دعا کن.

    وقتی گلزار شهدا می اومدیم ،یکی از بچه ها می گفت :

    این دنیا ما می گردیم ومزارحسن  را پیدا می کنیم انشااله توی اون دنیا حسن بگرده و ماراپیدا کنه.

     

    حسن جان شفاعت شفاعت شفاعت

    التماس دعای فرج آقا ومولا صاحب الزمان

     



  • عاشق سامرا ( جمعه 90/9/4 :: ساعت 6:47 صبح)

  • وقتی تصاویر جبهه و جنگ و سیمای نورانی بسیجی ها را می دیدم که عاشاقانه از میهن اسلامی دفاع می کردند ،

    دوست داشتم  منم یکی از آنها بودم .

    اما صدحیف .....

    بسیجی ها ی واقعی رفتند ...

    بسیجی های الان دنبال کارت ،استفاده از سهمیه برای دانشگاه ، پیداکردن سریع کار و....

    اخلاص ؟؟؟؟؟

    یک رنگ بودن ؟؟؟؟؟

    خدایی شدن ؟؟؟؟

    از همه مهمتر به مقام عظمای شهادت رسیدن  دیگه هدف بسیجی ها نیست .

    مولا جان تو کمک کن ،

    ما که اسم بسیجی داریم ،کاری کنیم یک قدم به فرج شما نزدیک شویم.

    مانند بسیجیان خمینی پا دررکاب شما باشیم .



  • عاشق سامرا ( جمعه 90/8/20 :: ساعت 12:47 صبح)

  • شام میلادت داره از راه می رسه .

    همچنان توی مرداب گناه غرق شده ام .

    مولاجان اسمتان هادی است و کارتان هدایت ،دست ماراهم بگیرد و از مرداب نجاتم دهید .



  • عاشق سامرا ( سه شنبه 88/11/27 :: ساعت 7:48 صبح)

  • ماه ربیع الاول ماه شادی و سرور اهل البیت برتمامی عاشقان مبارک باد.

     


    وقایع ماه ربیع‏الاول:
    1- خارج شدن پیامبر اعظم از مکه و مخفی شدن آن حضرت در غار ثور در آغاز ربیع الاول.
    2- رهسپار شدن پیامبر (ص) به سوی مدینه و آغاز هجرت آن بزرگوار به آن شهر.
    3- ارتحال امام حسن عسگری در سن 28 سالگی در سال 260 ه.ق‏
    4- آغاز امامت حضرت بقیة اللَّه اعظم در نهم ربیع الاول سال 260 ه.ق‏
    5- ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه «ام المومنین» در دهم ربیع الاول.
    6- وفات عبدالمطلب در دهم ربیع الاول.
    7- ورود پیامبر اعظم به مدینه در دوازدهم ربیع الاول.
    8- میلاد پیامبر اکرم (ص) در سال عام‏الفیل در هفدهم ربیع الاول.

    اعمال عبادی در ماه ربیع الاول‏
    اعمال روز اول ماه‏
    1- روزه گرفتن به شکرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمؤمنان از گزند کفار و مشرکان در اول ربیع‏الاول.
    2- خواندن زیارت پیامبر (ص) و علی (ع) در این روز.

    اعمال روز هشتم ماه‏
    1- در این روز خواندن زیارت امام حسن عسگری (ع) و امام زمان (ع) مستحب است.

    اعمال روز نهم ماه‏
    این روز، روز عید و جشن و شادی بزرگ برای مؤمنان به مناسبت به امامت و خلافت رسیدن صاحب الزمان (ع) است. لذا اعمال زیر در این روز پسندیده است.
    1- اطعام به دوستان و ایجاد فرح و شادی در بین آنان.
    2- پوشیدن لباس نو.
    3- شکر و عبادت خداوند متعال.
    4- گشاده دستی و فراوانی برای خانواده.

    اعمال روز دوازدهم ماه‏
    اعمال مستحب در این روز به شکرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
    1- روزه گرفتن.
    2- دو رکعت نماز مستحبی که در رکعت اول بعد از حمد، سه بار سوره کافرون و در رکعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.

    اعمال روز هفدهم ماه‏
    اعمال مستحبی در میلاد رسول خدا(ص) و امام صادق (ع) چنین است:
    1- غسل کردن.
    2- زیارت پیامبر و امیرمؤمنان از دور یا نزدیک‏
    3- روزه‏داری. طبق روایت، روزه‏داری در این روز برابر با روزه یک سال است.
    4- دو رکعت نماز هنگام بالا آمدن آفتاب.
    در هر رکعت پس از حمد، ده بار سوره قدر و ده بار سوره توحید خوانده شود.
    5- گرامی داشتن مسلمانان و صدقه دادن.
    6- جشن و شادی کردن.
    7- به مشاهد شریفه رفتن.



  • عاشق سامرا ( پنج شنبه 88/11/15 :: ساعت 7:16 صبح)

  •  

    متن زیر بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در بین اقشار مختلف مردم در سالهای مختلف به مناسبت اربعین حسینی است . حضرت آیة الله خامنه‌ای در این گفتار به تبیین مأموریت مهم خاندان سیدالشهدا (علیه‎السلام) پس از واقعه عاشورا پرداخته و تأکید می‌کنند مهم‌ترین درس اربعین، زنده نگهداشتن یاد و حقیقت شهادت است.

     

    یاد حقیقت و خاطره‌ى شهادت

    به همان اندازه که مجاهدت حسین‌بن‌على(علیهما‌السلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب(علیهاالسلام) و مجاهدت امام سجاد(علیه‌السلام) و بقیه‌ى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه‌ی آنها، صحنه‌ى نظامى نبود؛ بلکه تبلیغى و فرهنگى بود. ما به این نکته‌ها باید توجه کنیم. درسى که اربعین به ما مى‌دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره‌ى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانى که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگى که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهداى عزیزى که جانشان - یعنى بزرگترین سرمایه‌شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایى که منتشر مى‌کردند، در ذهن آدم‌هاى ساده‌لوح در همه جاى دنیا، چه تلقینى توانستند بکنند. اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتى که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکى است. (29/6/68)

     

    اهمیت اربعین

    - اساسا اهمیت‌ اربعین‌ در آن‌ است‌ که‌ در این‌ روز، با تدبیر الهی‌ خاندان‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاد نهضت‌ حسینی‌ برای‌ همیشه‌ جاودانه‌ شد و این‌ کار پایه‌گذاری‌ گردید. اگر بازماندگان‌ شهدا و صاحبان‌ اصلی‌، در حوادث‌ گوناگون‌ ـ از قبیل‌ شهادت‌ حسین‌ بن ‌علی‌(علیهما‌السلام‌) در عاشورا ـ به‌ حفظ یاد و آثار شهادت‌ کمر نبندند، نسل‎های‌ بعد، از دستاورد شهادت‌ استفاده‌ی‌ زیادی‌ نخواهند برد.(29/6/68)

    - درست‌ است‌ که‌ خدای‌ متعال‌، شهدا را در همین‌ دنیا هم‌ زنده‌ نگه‌ می‌دارد و شهید به‌ طور قهری‌ در تاریخ‌ و یاد مردم‌ ماندگار است‌؛ اما ابزار طبیعی‌یی‌ که‌ خدای‌ متعال‌ برای‌ این‌ کار ـ مثل‌ همه‌ی‌ کارها ـ قرار داده‌ است‌، همین‌ چیزی‌ است‌ که‌ در اختیار و اراده‌ی‌ ماست‌. ما هستیم‌ که‌ با تصمیم‌ درست‌ و بجا، می‌توانیم‌ یاد شهدا و خاطره‌ و فلسفه‌ی‌ شهادت‌ را احیا کنیم‌ و زنده‌ نگهداریم‌. (29/6/68)

    اساسا اهمیت‌ اربعین‌ در آن‌ است‌ که‌ در این‌ روز، با تدبیر الهی‌ خاندان‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاد نهضت‌ حسینی‌ برای‌ همیشه‌ جاودانه‌ شد و این‌ کار پایه‌گذاری‌ گردید.

    نقش امام سجاد و حضرت زینب(علیهماالسلام)

    - اگر زینب ‌کبری‌(سلام‌الله‌علیها) و امام‌ سجاد(صلوات‌الله‌علیه‌) در طول‌ آن‌ روزهای‌ اسارت‌ - چه‌ در همان‌ عصر عاشورا در کربلا و چه‌ در روزهای‌ بعد در راه‌ شام‌ و کوفه‌ و خود شهر شام‌ و بعد از آن‌ در زیارت‌ کربلا و بعد عزیمت‌ به‌ مدینه‌ و سپس‌ در طول‌ سال‎های‌ متمادی‌ که‌ این‌ بزرگواران‌ زنده‌ ماندند ـ مجاهدات‌ و تبیین‌ و افشاگری‌ نکرده‌ بودند و حقیقت‌ فلسفه‌ی‌ عاشورا و هدف‌ حسین ‌بن ‌علی‌ و ظلم‌ دشمن‌ را بیان‌ نمی‌کردند، واقعه‌ی‌ عاشورا تا امروز، جوشان‌ و زنده‌ و مشتعل‌ باقی‌ نمی‌ماند. (29/6/68)

    - چرا امام‌ صادق‌(علیه‌ الصلاه ‌والسلام‌) ـ طبق‌ روایت ‌ـ فرمودند که‌ هر کس‌ یک‌ بیت‌ شعر درباره‌‌ حادثه‌‌ عاشورا بگوید و کسانی‌ را با آن‌ بیت‌ شعر بگریاند، خداوند بهشت‌ را بر او واجب‌ خواهد کرد؟ چون‌ تمام‌ دستگاههای‌ تبلیغاتی‌، برای‌ منزوی‌ کردن‌ و در ظلمت‌ نگهداشتن‌ مسأله‌ی‌ عاشورا و کلاً مسئله‌ اهل‌بیت‌، تجهیز شده‌ بودند تا نگذارند مردم‌ بفهمند چه‌ شد و قضیه‌ چه‌ بود. تبلیغ‌، اینگونه‌ است‌. آن‌ روزها هم‌ مثل‌ امروز، قدرت‎های‌ ظالم‌ و ستمگر، حداکثر استفاده‌ را از تبلیغات‌ دروغ‌ و مغرضانه‌ و شیطنت‌آمیز می‌کردند. در چنین‌ فضایی‌، مگر ممکن‌ بود قضیه‌ی‌ عاشورا ـ که‌ با این‌ عظمت‌ در بیابانی‌ در گوشه‌یی‌ از دنیای‌ اسلام‌ اتفاق‌ افتاده ‌ـ با این‌ تپش‌ و نشاط باقی‌ بماند؟ یقینا بدون‌ آن‌ تلاشها، از بین‌ می‌رفت‌. (29/6/68)

     

    تلاش بازماندگان امام حسین(علیه‎السلام)

    ویژه نامه اربعین

    - آنچه‌ این‌ یاد را زنده‌ کرد، تلاش‌ بازماندگان‌ حسین ‌بن ‌علی‌(علیه‌السلام‌) بود. به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ مجاهدت‌ حسین ‌بن ‌علی‌ (علیه‌السلام‌) و یارانش‌ به‌ عنوان‌ صاحبان‌ پرچم‌، با موانع‌ برخورد داشت‌ و سخت‌ بود، به‌ همان‌ اندازه‌ نیز مجاهدت‌ زینب(علیهاالسلام‌) و مجاهدت‌ امام‌ سجاد(علیه‌السلام‌) و بقیه‌ی‌ بزرگواران‌، دشوار بود. البته‌ صحنه‌ آنها، صحنه‌ی‌ نظامی‌ نبود؛ بلکه‌ تبلیغی‌ و فرهنگی‌ بود. ما به‌ این‌ نکته‌ها باید توجه‌ کنیم‌. (29/6/68)

     

    تبلیغات دستگاه جبار یزید

    - دستگاه‌ ظالم‌ جبار یزیدی‌ با تبلیغات‌ خود، حسین‌ بن ‌علی‌(علیهما‎السلام) را محکوم‌ می‌ساخت‌ و وانمود می‌کرد که‌ حسین‌بن‌علی‌(علیهما‎السلام) کسی‌ بود که‌ بر ضد دستگاه‌ عدل‌ و حکومت‌ اسلامی‌ و برای‌ دنیا قیام‌ کرده‌ است‌! بعضی‌ هم‌، این‌ تبلیغات‌ دروغ‌ را باور می‌کردند. بعد هم‌ که‌ حسین‌بن‌علی‌(علیه‌السلام‌)، با آن‌ وضع‌ عجیب‌ و با آن‌ شکل‌ فجیع‌، به‌ وسیله‌ی‌ دژخیمان‌ در صحرای‌ کربلا به‌ شهادت‌ رسید، آن‌ را یک‌ غلبه‌ و فتح‌ وانمود می‌کردند! اما تبلیغات‌ صحیح‌ دستگاه‌ امامت‌، تمام‌ این‌ بافته‌ها را عوض‌ کرد. حق‌، اینگونه‌ است‌. (29/6/68)

     

    یا حسین، یا حسین، یا حسین!

    در روز اربعین هم، بعد از آن روزهاى تلخ و آن شهادت عجیب، اولین زائران اباعبدالله‌الحسین (علیه‌السلام) بر سر قبر امامِ معصومِ شهید جمع شدند. از جمله کسانى که آن روز آمدند، یکى «جابر بن ‌عبدالله انصارى» است و یکى «عطیة بن سعد عوفى» که او هم از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. جابر بن ‌عبدالله از صحابه‌ پیامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم على‌الظّاهر مرد مسنّى بوده است؛ شاید حداقل شصت، هفتاد سال از سن او - بلکه بیشتر - مى‌گذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت باید بیش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ لیکن «عطیه» از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است.

    او آن وقت جوان‌تر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطیة بن سعد عوفى» على‌الظّاهر زندگى کرده است. «عطیه» مى‌گوید: وقتى به آنجا رسیدیم، خواستیم به طرف قبر برویم، اما این پیرمرد گفت اول دم شطّ فرات برویم و غسل کنیم. در شطّ فرات غسل کرد، سپس قطیفه‌اى به کمر پیچید و قطیفه‌اى هم بر دوش انداخت؛ مثل کسى که مى‌خواهد خانه‌ى خدا را طواف و زیارت کند، به طرف قبر امام حسین(علیه‌السلام) رفت. ظاهراً او نابینا هم بوده است. مى‌گوید با هم رفتیم، تا نزدیک قبر امام حسین(علیه‌السلام) رسیدیم. وقتى که قبر را لمس کرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. این پیرمرد که لابد حسین‌بن‌على(علیه‌السلام) را بارها در آغوش پیامبر دیده بود، با صداى بلند سه مرتبه صدا زد: یا حسین، یا حسین، یا حسین!

    هر کس‌ یک‌ بیت‌ شعر درباره‌‌ حادثه‌‌ عاشورا بگوید و کسانی‌ را با آن‌ بیت‌ شعر بگریاند، خداوند بهشت‌ را بر او واجب‌ خواهد کرد؟ چون‌ تمام‌ دستگاههای‌ تبلیغاتی‌، برای‌ منزوی‌ کردن‌ و در ظلمت‌ نگهداشتن‌ مسأله‌ی‌ عاشورا و کلاً مسئله‌ اهل‌بیت‌، تجهیز شده‌ بودند تا نگذارند مردم‌ بفهمند چه‌ شد و قضیه‌ چه‌ بود.

    واقعه‌ى جوشان، زنده و مشتعل عاشورا

    اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهى خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این کار پایه‌گذارى گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین‌بن‌على(علیه‌السلام) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل‌هاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده‌ زیادى نخواهند برد... اگر زینب ‌کبرى ‌(سلام‌الله‌علیها) و امام سجّاد(صلوات‌الله‌علیه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سال‎هاى متمادى که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگرى نکرده بودند و حقیقت فلسفه‌ى عاشورا و هدف حسین‌بن‌على و ظلم دشمن را بیان نمى‌کردند، واقعه‌ى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى‌ماند. (خطبه‌هاى نماز جمعه‌ تهران 14/3/78)

     

    اولین شکوفه‌هاى عاشورایى

    اربعین هم خود یک فروردین دیگر است. اولین شکوفه‌هاى عاشورایى در اربعین شکفته شد. اولین جوشش‌هاى چشمه‌ى جوشان محبت حسینى - که شطّ همیشه جارى زیارت را در طول این قرن‌ها به راه انداخته است - در اربعین پدید آمد. مغناطیس پُرجاذبه‌ى حسینى، اولین دل‌ها را در اربعین به سوى خود جذب کرد؛ رفتن جابر بن ‌عبدالله و عطیّه به زیارت امام حسین(علیه‎السلام) در روز اربعین، سرآغاز حرکت پُربرکتى بود که در طول قرن‌ها تا امروز، پیوسته و پى‌درپى این حرکت پُرشکوه‌تر، پُرجاذبه‌تر و پُرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روز به ‌روز در دنیا زنده‌تر کرده است.

    (پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب 1/1/85)



  • عاشق سامرا ( پنج شنبه 88/11/15 :: ساعت 7:13 صبح)

  •  

    سلام بر ستاره‎های سوخته بر اندام دشت!

    سلام بر بدن‎های چاک چاک!

    سلام بر خورشیدهای بر نیزه!

    سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.

    سلام بر اربعین!

    سلام بر لحظه‎های غریب وصال!

    سلام بر لحظه‎ای که تو را از عطر خوش بهشتی‎ات باز شناختم!

    سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را می‎دهد!

    سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!

    سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!

    سلام بر خیمه‎های سوخته، بر بدن‎های جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!



  • عاشق سامرا ( سه شنبه 88/11/13 :: ساعت 7:15 صبح)

  • دهه فجر مبارک

    دهه فجر مبارک باد 

     

     



  • عاشق سامرا ( شنبه 88/11/3 :: ساعت 1:18 صبح)

  •  

    زندگینامه امام کاظم (ع)

    حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )


    نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنیه آن امام " ابوالحسن " و " ابوابراهیم " است . شیعیان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت داده اند . تولد امام موسی  کاظم ( ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در " ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مقارن بود با سالهای  آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسی  کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولی عصر (عج ).

    صفات ظاهری و باطنی موسی بن جعفر (ع)


    حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود . بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی  تابناک داشت . امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کیسه های ) سیصد دیناری و چهارصد دیناری  و دو هزار دیناری می آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم می کرد . از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش می کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن می کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسیار خشن پوش و روستایی لباس بود " و این خود نشان دیگری است از بلندی  روح و صفای باطن و بی اعتنایی آن امام به زرق و برقهای  گول زننده دنیا . امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک می کرد . برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت . قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت می کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد می آمدند و از روی  شوق و رقت گریه می کردند . بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد می گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان می راندند ، ولی  آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو می شد ، و حتی  گاهی با احسان آنها را به صلاح می آورد ، و تنبیه می فرمود . تاریخ ، برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همین جا پیدا شد . کاظم یعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی  یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست می زدند . رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت ( ع ) را روشن می ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگری - پیش می آمد ، امام کاظم ( ع ) می فرمود : " قل الحق و لو کان فیه هلاکک " یعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی  - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود . با فقرا می نشست و از بینوایان دلجویی می کرد . بنده را با آزاد مساوی می دانست و می فرمود همه ، فرزندان آدم و آفریده های خدائیم . از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است . براستی  امام موسی بن جعفر ( ع ) فقیهی  دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نیز می گوید : " موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که می جوشید و می خروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند " .

    امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه

    نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا گردند ، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیاده روی در عیش و عشرت ، همیشه درصدد نابودی بنی  هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی  کوتاه نمایند . اینان برای اجراء این مقصود پلید کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری  ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند . بدین طریق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایه ریزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست یابی  به قدرت - از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسیاری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند . این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی  از منکر ، به پا می خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند ، و جانهای خفته را بیدار می کردند . طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمی آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید می نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور می ساختند " . در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانیقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنی امیه را پیش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری  کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی  پیش آمد . علت بروز این واقعه این بود که " حسین بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود ، به یاری عده ای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری  " عبدالعزیز عمری " که مسلط بر مدینه شده بود ، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نیز اسیر کردند . مسعودی می نویسد : بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید . سیاهکاریهای بنی  عباس منحصر به این واقعه نبود . این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارهای  و میان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نیز در تاریکی  زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام می دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای  بسیار ، آرامشی نبود . امام به روشنی می دید که خلفای  ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانی اند . امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهچالهای بغداد - در غل و زنجیر - به سر می برد . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بی آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بیمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی می کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدینه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) می گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام ( ع ) سخت بیمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) می گفت : " می ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ریخته شود " و پیداست که این " قیامهای مقدس " را که سادات علوی و شیعیان خاص رهبری می کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق " فتنه " نامیده می شد . از سوی دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) می گوید : " آیا مرا از خروج خویش در ایمنی قرار می دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و یاران و شیعیانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم ( وزیر ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند . سخن چینان دستگاه از علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه ( تقیه ) که در مواردی ، برای رد گمی حیله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بی آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئی هائی  که اطرافیان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از این جهت ، نگران شد . وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم ( ص ) را زیارت کرد ، تصمیم بر جلب و دستگیری  امام ( ع ) یعنی فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب می کرد : " ببار که هر کجا بباری  در کشور من باریده ای و به آفتاب می گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام ( ع ) بی خبر بمانند . و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از یارانی که - گمان می کرد - همیشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد می ترسید ، این یاران با وفا - در چنین هنگامی - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند . این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام ( ع ) را فریبکارانه و با احتیاطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنین احتیاطها و مراقبتهایی  از مدینه تبعید کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، یک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی  کند ، پس از یک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد . عیسی  از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در این مدت و در این زندان امام ( ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست . باری ، چندین سال امام ( ع ) از این زندان به آن زندان انتقال می یافت . در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود ( الله ) راز و نیاز می کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری می نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی  ستمکار به نام " سندی  بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهید شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ، اما حقیقت هرگز پنهان نمی ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گردید ، و شهر " کاظمین " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .

    زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر (ع)


    تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( ع ) روشن نیست . بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را می خریدند و آزاد کرده یا عقد می بستند . نخستین زوجه آن حضرت " تکتم " یا " حمیده " یا " نجمه " دارای  تقوا و فضیلت بوده و زنی بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی  الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است . حضرت محمد بن موسی نیز که در شیراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون می باشد . از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی با عظمت دارد . سایر اولاد و سادات موسوی هریک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ایران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گردیده اند ، روحشان شاد باد .

    صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( ع )


    موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی  بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بسیار به سراغ فقرا می رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای  مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می آمده است .



  • عاشق سامرا ( پنج شنبه 88/11/1 :: ساعت 2:8 صبح)

  •  

    شب سوم از دهه ی اول ماه محرم به نام بانوی 3 ساله کربلا خانوم رقیه خاتون(س) می باشد. شاید این نام گذاری به خاطر ارتباط شب سوم و 3 سالگی حضرت باشد. از این رو در این قسمت به زندگانی کوتاه و چگونگی شهادت رقیه خاتون(س)  می پردازم. ایشان در سال 57 یا 58 هجری به دنیا آمدند. از همان دوران طفولیت و سن کم علاقه شدیدی به ابی عبدالله(ع) و علی اکبر(ع)  نشان می دادند. تا اینکه در سال 61 هجری به همراه تمام خانواده به کربلا رسیدند. پس از شهادت تمامی یاران و اصحاب و حتی ابی عبدالله(ع)  خانواده عصمت و طهارت به اسارت گرفته شده و به کوفه و سپس به شام به نزد یزید برده شدند. مردم شام در آن زمان فکر می کردند که این اسرا از جمله خارجیان شورشی هستند. اما افشا گری ها و سخنرانی های آتشین شیرزن اسلام زینب کبری(س) و امام سجاد(ع)  باعث بر ملا شدن دست یزید و یزیدیان و در نهایت قیام های پی در پی بر ضد آنان شد. در شبی از همین شب ها یعنی سوم ماه صفر رقیه(س) یک باره بهانه پدر را می گیرد. برای چند بار حضرت زینب(س)  و مادرش، رقیه(س)  را آرام می کنند ولی رقیه(س)  همچنان پدر را صدا می کرد. ناگهان زندان بانی در را باز می کند و با عصبانیت زیاد دلیل بی تابی رقیه(س)  را سوال می کند.(در بعضی روایات آمده است که زندان بان با تازیانه سعی بر آرام کردن رقیه(س) را داشت که او هم موفق به این کار نشد) سپس رقیه(س)  از زندان بان خواستار دیدار پدرش شد. زندان بان با خنده ای گفت : اکنون پدرت را می آورم تا با او ملاقات کنی. زینب(س) با گریه و التماس به زندان بان فرمود: شما را به خدا که این کار را نکنید. من و مادرش او را ساکت می کنیم...

    چند دقیقه ای گذشت که در زندان باز شد و زندان بان با طبقی زرین وارد شد و رقیه(س)  به شوق دیدار پدر دوان دوان با پاهای کوچک خود به طرف زندان بنا دوید. زندان بان تشت را به زمین گذاشت و رفت. رقیه(س) پرده ای را که روی تشت بود برداشت و با سر بریده ابی عبدالله(ع)  روبرو شد. سر را در آغوش گرفت و شروع به صحبت با سر بریده پدر خود ابی عبدالله(ع) شد. به استناد روایات در آن دم گفت:

    یا لیتنی کنت لک الفداه ابی...

    یعنی ای کاش من فدایت می شدم ای پدر

    پند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که رقیه(س) آرام شد. همه فکر کردند که رقیه(س)  پس از بی تابی زیاد خسته شده و به خواب کودکانه ای فرو رفته ولی غافل از اینکه رقیه(س)  تحت فشار بسیار زیاد ناشی از دیدن سر بریده پدر در سن 3 سالگی شربت شیرین شهادت را نوشیده است و به آغوش پدر رفته است.

    زینب(س)  پس از چند دقیقه مشکوک می شود و به سراغ رقیه(س)  می رود. در آن هنگام می بیند که رقیه(س)  نفس نمی کشد.

    در همان خرابه امام سجاد(ع) به بدن پاک رقیه(س)  نماز می خواند و او را در همان شام (سوریه) به خاک می سپارند. اکنون رسم است که هر وقت کسی برای زیارت قبر رقیه خاتون(س)  می رود عروسکی را برای این بانوی 3 ساله هدیه می برد.

      

    جانم به قربانت یا رقیه

    انشا الله به زودی زود کنار حرم با صفایش



    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اسلام علیک یا ابا عبد الله
    خدایا...
    عید بر شما مبارک
    برنامه های هفته دفاع مقدس
    ماه شادی اهل بیت
    دردانه امام رضا علیه السلام
    سرباز شش ماه
    یا من اسمه دوا
    [عناوین آرشیوشده]